- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
- بازدید: ۵۱۸۱
- شماره مطلب: ۱۱۲۰
-
چاپ
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند هشتم: حضرت علی اکبر (ع)
گرما در اوج بود و هوا شعله میکشید
حتی نفس ز سینه به لبها نمیرسید
جوشن به بر چو آتش سوزنده داغ بود
گویی عرق ز گونۀ خورشید میچکید
در سوی خصم جنگلی از تیغ و نیزه تیز
وز سوی دوست، یوسفی از مصر میرسید
چشمان آهوانه او با نگاهِ شیر
رخ چون شکوفه سرخ و لب از تشنگی سپید
گویی که از سیاوش و رستم خدایِ وی
زیبایی و شکوه، در او با هم آفرید
میرفت و دیدگانِ پدر بود سویِ او
کی میتوان که از جگرِ خویش، دل بُرید
ببر اسبِ چون بُراق، به میدان چو برق رفت
زان تیغِ حیدری، سپهِ خیبری رمید
شد مات از رخِ شه و آن اسبِ پیلوار
هم لشگر پیاده و هم لشگر سوار
-
کار مسلم
عشق! ای سودای جانها سوخته
ای تو آتشها به جان افروخته
چون کنی با پرنیان سینهها؟گو چه میخواهی میان سینهها؟
-
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق محرابی،
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای. -
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود
-
بند دوازدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن
بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
لبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر
ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کن
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند هشتم: حضرت علی اکبر (ع)
گرما در اوج بود و هوا شعله میکشید
حتی نفس ز سینه به لبها نمیرسید
جوشن به بر چو آتش سوزنده داغ بود
گویی عرق ز گونۀ خورشید میچکید
در سوی خصم جنگلی از تیغ و نیزه تیز
وز سوی دوست، یوسفی از مصر میرسید
چشمان آهوانه او با نگاهِ شیر
رخ چون شکوفه سرخ و لب از تشنگی سپید
گویی که از سیاوش و رستم خدایِ وی
زیبایی و شکوه، در او با هم آفرید
میرفت و دیدگانِ پدر بود سویِ او
کی میتوان که از جگرِ خویش، دل بُرید
ببر اسبِ چون بُراق، به میدان چو برق رفت
زان تیغِ حیدری، سپهِ خیبری رمید
شد مات از رخِ شه و آن اسبِ پیلوار
هم لشگر پیاده و هم لشگر سوار