- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۳
- بازدید: ۱۶۷۲
- شماره مطلب: ۱۱۱۵
-
چاپ
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند سوم: حر
حُر شرم میکند که به مولا نظر کند
یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند
دیروز، ره به چشمۀ خورشید بسته بود
امشب چگونه روی به سوی قمر کند
آغاز روشناییِ آیینه، حیرت است
زان پس که از تبارِ سیاهی حذر کند
در غیبت سپیده، سحر هم سترون است
کوی پرتوی که آینه را بارور کند
خورشید گرمِ پویۀ منزل به منزل است
راهی بجو که فاصله را مختصر کند
یک گام تا به خانۀ خورشید بیش نیست
حاشا! که راه را قدمی دورتر کند
ره پوی کوی دوست چه حاجت بَرَد به پا
کو آفتاب عشق که با سر سفر کند
از نیمهراهِ فاجعه برگشت سوی عشق
تا خلعتِ بلند وفا را به برکند
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت
در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت
-
کار مسلم
عشق! ای سودای جانها سوخته
ای تو آتشها به جان افروخته
چون کنی با پرنیان سینهها؟گو چه میخواهی میان سینهها؟
-
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق محرابی،
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای. -
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود
-
بند دوازدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن
بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
لبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر
ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کن
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند سوم: حر
حُر شرم میکند که به مولا نظر کند
یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند
دیروز، ره به چشمۀ خورشید بسته بود
امشب چگونه روی به سوی قمر کند
آغاز روشناییِ آیینه، حیرت است
زان پس که از تبارِ سیاهی حذر کند
در غیبت سپیده، سحر هم سترون است
کوی پرتوی که آینه را بارور کند
خورشید گرمِ پویۀ منزل به منزل است
راهی بجو که فاصله را مختصر کند
یک گام تا به خانۀ خورشید بیش نیست
حاشا! که راه را قدمی دورتر کند
ره پوی کوی دوست چه حاجت بَرَد به پا
کو آفتاب عشق که با سر سفر کند
از نیمهراهِ فاجعه برگشت سوی عشق
تا خلعتِ بلند وفا را به برکند
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت
در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت