- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۳۷۰
- شماره مطلب: ۱۰۸۲
-
چاپ
جبریل رنگ
تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است
حسرت مقدمات به جانان رسیدن است
هر چند خلق دوختهاش را کند پسند
در سلک ما لباس برای دریدن است
دیدی که منّت تو بدون رقیب نیست
گیسو و آه نیز برای کشیدن است
بگشای خاک خویش و سرت را ز من بگیر
گوهر که رو شده است برای خریدن است
دل در هوای آن لب صد بند میبرد
از رویبند کار پرنده پریدن است
قدری که به من برس که ز ره سخت خستهام
هر چند باغ دردم و کارم رسیدن است
در حیرتم که چوب چرا نیشکر نشد
آیا نه اینکه کار لبت آفریدن است
اصغر به روز حشر ز صدر تو میدمد
کار نفس ز سینه دمادم دمیدن است
آورده آب چشم من از فرط گریهام
آه ای طبیب تشنه دم آب دیدن است
قبر مرا به پای علیاکبرت بکن
هر چند با اذان نه گه آرمیدن است
در آتش تو هستی من بیقرار شد
اسفند را معاشقه از خود جهیدن است
ذوق تکلم از دهنم آب میبرد
اما هنوز شوق دلم در شنیدن است
بیمعنی است وقف پریدن به جبرئیل
جبریل رنگ نیز برای پریدن است
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
جبریل رنگ
تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است
حسرت مقدمات به جانان رسیدن است
هر چند خلق دوختهاش را کند پسند
در سلک ما لباس برای دریدن است
دیدی که منّت تو بدون رقیب نیست
گیسو و آه نیز برای کشیدن است
بگشای خاک خویش و سرت را ز من بگیر
گوهر که رو شده است برای خریدن است
دل در هوای آن لب صد بند میبرد
از رویبند کار پرنده پریدن است
قدری که به من برس که ز ره سخت خستهام
هر چند باغ دردم و کارم رسیدن است
در حیرتم که چوب چرا نیشکر نشد
آیا نه اینکه کار لبت آفریدن است
اصغر به روز حشر ز صدر تو میدمد
کار نفس ز سینه دمادم دمیدن است
آورده آب چشم من از فرط گریهام
آه ای طبیب تشنه دم آب دیدن است
قبر مرا به پای علیاکبرت بکن
هر چند با اذان نه گه آرمیدن است
در آتش تو هستی من بیقرار شد
اسفند را معاشقه از خود جهیدن است
ذوق تکلم از دهنم آب میبرد
اما هنوز شوق دلم در شنیدن است
بیمعنی است وقف پریدن به جبرئیل
جبریل رنگ نیز برای پریدن است