- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۹
- بازدید: ۴۹۵۸
- شماره مطلب: ۱۰۲۹
-
چاپ
وقتش رسیده است که پر در بیاوری
وقتش رسیده است که پر در بیاوری
از راز خندۀ همه سر در بیاوری
وقتش رسیده است که با روضههای خشک
اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری
وقتش رسیده است که موسی شوی و باز
از نیل تا فرات جگر در بیاوری
خود را به روی تیغ کشاندی که جنگلی
از زیر دستهای تبر در بیاوری
تو یک تنه حریف همه میشوی و بس
از این قماط، دستی اگر در بیاوری
تو از نوادگان مسیحی، بعید نیست
از خاک، مشک تازه و تر در بیاوری
در این کویر خار گل انداخت گونهات
گفتی کمی ادای پدر در بیاوری
لب میزنی به هم که بخوانی ترانهای
اشکی به این بهانه مگر در بیاوری
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
وقتش رسیده است که پر در بیاوری
وقتش رسیده است که پر در بیاوری
از راز خندۀ همه سر در بیاوری
وقتش رسیده است که با روضههای خشک
اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری
وقتش رسیده است که موسی شوی و باز
از نیل تا فرات جگر در بیاوری
خود را به روی تیغ کشاندی که جنگلی
از زیر دستهای تبر در بیاوری
تو یک تنه حریف همه میشوی و بس
از این قماط، دستی اگر در بیاوری
تو از نوادگان مسیحی، بعید نیست
از خاک، مشک تازه و تر در بیاوری
در این کویر خار گل انداخت گونهات
گفتی کمی ادای پدر در بیاوری
لب میزنی به هم که بخوانی ترانهای
اشکی به این بهانه مگر در بیاوری