- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
- بازدید: ۳۶۰۰
- شماره مطلب: ۱۰۱۴
-
چاپ
طفل سالخورده
از نیمه شب گذشته وخوابش نبرده بود
طفل سه سالهای که دگر سالخورده بود
درگوشۀ خرابه به جای ستارهها
تا صبح زخمهای تنش را شمرده بود
ازضعف نای پاشدن ازجای خود نداشت
آخر سه روز بود که چیزی نخورده بود
با دستهای کوچکش آرام وبی صدا
از فرط درد بازوی خود را فشرده بود
این نیمه جان مانده هم ازلطف زینب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود
***
پیش ازطلوع، بانوی گوهرشناس شهر
آن گنج را به دست خرابه سپرده بود
-
یعقوبهای چشم من از دست رفتهاند
هر روز پای هر محنت گریه میکنم
بر هر هزار زخم تنت گریه میکنم
با نوحههای هر شب تو گریه میکنم
با روضههای دل شکنت گریه میکنم
-
هرکه دارد هوس کرببلا، آماده است
ای که جز خانۀ تو، خلوت ما نیست که نیست
هر چه گشتیم در این میکده جا نیست که نیست
من که جز نام تو نامی نشنیدم بی شک
جز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیست
-
میوۀ پیوند
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسهای چون قند چیز دیگری ست -
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
طفل سالخورده
از نیمه شب گذشته وخوابش نبرده بود
طفل سه سالهای که دگر سالخورده بود
درگوشۀ خرابه به جای ستارهها
تا صبح زخمهای تنش را شمرده بود
ازضعف نای پاشدن ازجای خود نداشت
آخر سه روز بود که چیزی نخورده بود
با دستهای کوچکش آرام وبی صدا
از فرط درد بازوی خود را فشرده بود
این نیمه جان مانده هم ازلطف زینب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود
***
پیش ازطلوع، بانوی گوهرشناس شهر
آن گنج را به دست خرابه سپرده بود