دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حرکت کاروان

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها

در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزل‌ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محمل‌ها

چه محفل کز محبّت تار  و پودش رشتۀ دل‌ها

زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها

زبان حال جناب مسلم در لحظات شهادتشان
کوچه کوچه می‏‌ر‌وم

کوچه کوچه می‌روم  شاید کسی پیدا کنم

ای دریغ از خانه‌ای تا لحظه ای مأوا کنم

 

کوچه گردی من از شهر مدینه باب شد

دست بسته اقتدا بر حضرت مولا کنم

 

گوئیا یک مرد از نامه نویسان نیست نیست

با که یا رب شکوه از این بی وفایی‌ها کنم؟

بند اول از ترکیب بند محتشم کاشانی

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

شمع هر محفل

شمع هر محفل ما روی حسین است حسین

قید و بند دل ما موی حسین است حسین

 

ما چو پروانۀ پر سوخته در وادی عشق

باز روی دل ما سوی حسین است حسین

 

شام غریبان

خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوّت همه بر باد امشب

 

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

بوی مسیحا آمد

مشک بر دوش به دریا آمد

همه گفتند که موسی آمد

 

نفس آخر ماهی‌ها بود

ناگهان بوی مسیحا آمد

مثنوی بلند آیت الله وحید خراسانی درباره واقعه عاشورا

روز عاشوراست یا صبح ازل؟ مشرق‌الانوار وجه لم یزل مطلع‌الفجر شب قدر وجود شد برون از پرده هر سِرّی که بود

غم تا ابد

به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد

که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد

 

سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌‌ای روزی

که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد

دور از تو

انتظارم می‌کُشد، یادی ز ما کن یا حسین

درد هجران را به وصل خود دوا کن یا حسین

 

گر چه دورم، بر نگاه دلنشینت جان دهم

کوفه را با یک نظر چون کربلا کن یا حسین

این دست من لیاقت دامان او نداشت

افتاده دست راست خدایا ز پیکرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

 

چون دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم به راه، که بردارد از کرم

سوگ علی اصغر (ع)

رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم

برگِ گلِ نسرینم یا شاخۀ ریحانم

 

آن غنچۀ خندان را من غنچه نمی‌خوانم

«آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم»

سوگ سر سروران سلام الله علیه

ای که از زخم فراوان، مظهر بی چند وچونی

در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی

 

آه و واویلا! چنان کوبیدۀ سُمّ هَیونی

همچو اسم اعظمی کز حیطۀ دانش برونی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×