دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
ای شاهد غربت تو شهر کوفه

دیباچۀ عشق کربلایی مسلم!

چون روح پرنده‌ها رهایی مسلم

 

ای شاهد غربت تو شهر کوفه

با زخم غریبی آشنایی مسلم

قصیدۀ عاشورایی صائب تبریزی
خون شفق ز پنجۀ خورشید می‌چکد

چون آسمان کند کمر کینه استوار کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار

خون شفق ز پنجه خورشید می‌چکد از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار  

ما که را کشتیم؟

کاروانی نیزه سردار

در میان خیل زن‌های بلا دیده

در کنار آخرین سردار باقی مانده بیمار

غل به پا زنجیر بر گردن به شهر آمد

شور و شادی شام را آکند

قصیدۀ عاشورایی قاآنی
غم سلطان اولیا

بارد چه؟ خون! که؟ دیده! چه سان؟ روز و شب! چرا؟

از غم! کدام غم؟ غم سلطان اولیا

 

نامش که بد؟ حسین! ز نژاد که‌؟ از علی

مامش که بود؟ ‌فاطمه‌ جدش که‌؟ ‌مصطفی!

کوتاه سروده
اذن...

اذنِ دخول حرم

تلخ‌ترین حسرت هر شیعه است

دیر رسیدیم به اذنِ جهاد...

به حضرت صبر (س)
تنها نگاه توست گوارای خواهرت

 

وقتی شکست قابل دل‌آرای خواهرت

افتاد رنگ مرگ به دنیای خواهرت

 

از یک طرف نگاه غریبی به آسمان

از یک طرف گرفته نفس‌های خواهرت

دختر بانوی آب و آفتاب

در جهان، مهر حقیقت، زینب است مشعل صبح هدایت، زینب است دختر بانوی آب و آفتاب محرم اسرار عصمت، زینب است

خونبها

شهر من

خون‌بهای یک امام بود

آه از تو آه .. مُلک ری

مُهر کربلا

سجده روی مُهر کربلا

درک لحظۀ سقوط روی خاک

امتحانِ یاور حسین بودن است ...

 

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

بر ندارند ز پای تو بزرگان سر را

حاش لله که گذاریم ره اکبر را

 

سینه‌ات خوب نخواهد شد از این گریۀ من

آب بستن نتوان قبر علی‌اصغر را

صدایم کاش می‌کردی

صدایم کاش می‌کردی، که از ماندن بپرهیزم شبی در کربلای تو، به بوی عشق، برخیزم صدایم کاش می‌کردی، شبی تا شعله‌ور گردم به رستاخیز داغ تو، بسوزم، بال و پر ریزم

کوتاه سروده
بیعت مشکوک

 

با خط حسین، نسبتش مشکوک است

با لهجۀ خون، قرابتش مشکوک است

 

این نامه که اهل «هر چه باداباد» است

 کوفی نسب است و بیعتش مشکوک است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×