دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بعد هر زخم که خوردیم، نمـک می‌آید

آمده دشمن بد مـست، عمو اینجاها چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها

از چپ و راست برای تو بلا می‌آید چقدر تیر رها هست عــمو اینجاها

 

دویده‌ام که ذبیح گلوی تو باشم

دمی که جان ز تن محتضر جدا بشود

همان دم است که دلبر ز بر جدا بشود

 

خودت بگو که شدی مجتبای این صحرا

بگو چگونه پسر از پدر جدا بشود

شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

شبیه تیر که از چلۀ کمان برود شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

دوید از وسط سنگ‌های کوفی تا شبیه رود به دریای بیکران برود

لشگری از طوفان

سر بریدند ز فریاد تو گر هلهله‌ها صبر کن جان مده که دادرسی می‌آید سر خود را به روی دامن سبزش بگذار «که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید»

 

میوه‌های استجابت

 

خواستم دل را بساط غم کنم تا ز داغی عزایت کم کنم

بر کویر خشک لب‌هایت چو ابر بارشی می‌خواستم نم نم کنم

 

ای پنجرۀ باز شده رو به بقیع

شد مقدر که شود جام، حسن باده، حسین

بنویسند حسن، خوانده شود ساده: حسین

 

کربلا هست همان انک بالواد حسن

یا بقیع است همان خطۀ آباد حسین

 

عطر یاس حسنی

بارش نعل، گلاب از تو گرفته پسرم عطر یاس حسنی می‌دهد از دور، تنت

 

آنقدر خوب نشستست به جان تو عسل که مشبک شده چون لانۀ زنبور، تنت

طفل خانه به دوش

مرا که دانۀ اشک است، دانه لازم نیست به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست

 

به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم

 

اگر بیمار شد کس گل برایش مى‌برند و من به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

 

فصل خشکسالی

شناخت چشم تر عمه این حوالی را شناخت تک تک این قوم لا ابالی را

چقدر خون جگر خورد مرتضی شب‌ها ز یادشان ببرد سفره‌های خالی را

فاطمۀ کوچک

اینجا مزار فاطمۀ کوچک خداست ریحانه‌ای ز گلشن سرسبز ابتداست

یـک کعبـۀ مـلائکه الله در زمیـن یک سورۀ مبارکۀ نور در سماست

لوای صبر

جبین بر زخم و رخسارت به خون بخشیده زیبایی  غبـار از عـارضت شستم، ولی با اشک تنهایی 

 

لبت از تشنگی چون شیشۀ قلبم ترک خورده عجب دارم که چشمت باز هم مانده است دریایی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×