دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به یاد کربلا

من و شور و نوا، شب‌‌های جمعه

و قلبی مبتلا، شب‌‌های جمعه

 

قیامت می‌‌شود در صحن قلبم

به یاد کربلا، شب‌‌های جمعه

 

اما...

تو را غرق محن کردند، اما...

 غریبت در وطن کردند، اما...

 

 غریبانه تو جان دادی، ولیکن

 تو را غسل و کفن کردند، اما...

 

آتش اشک‌

ای خیمۀ عشق از تو بر پا مانده

ای از تو دهان علم هم وا مانده

 

از آتش اشک‌هایتان معلوم است

در کرب و بلا کودکی‌ات جا مانده

 

دریای علوم

خورشید برای بار پنجم شده خاموش

منظومۀ حیدر شده با آه هم آغوش

 

دریای علوم، حضرت باقر شده مسموم

یکدست شده در غم او شیعه سیه پوش

 

شکوه ماتم

سرودم از غم دستی که هرگز...

شکوه ماتم دستی که هرگز...

 

خدا قسمت کند بر شانۀ من

بماند پرچم دستی که هرگز...

 

عموی ماه

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!

جدا از پیکر سقا، چه دستی!

 

عموی ماه! بعد از دست‌‌هایت

بگیرد دست بابا را چه دستی؟

 

دست‌‌های مهربان

من و یک درد، یک اندوه رایج

و بیم روز اعلام نتایج

 

بدون دست‌‌های مهربانت

چه خواهم کرد، یا باب‌الحوائج؟

 

شور محرم

به دل شور محرم داشت باران

هزاران قطره ماتم داشت باران

 

خودم دیدم، میان دسته آن شب

به روی شانه پرچم داشت باران

 

غنچه‌‌های تشنۀ باغ

اگر هر چشم تر می‌‌سوخت، می‌‌شد

دل از این بیشتر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

به حال غنچه‌‌های تشنۀ باغ

دل باران اگر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

حریم یاس

تو می‌‌خواهی پر از اخلاص باشی

نگهبان حریم یاس باشی

 

اگر یار حسینی، می‌‌توانی

برای تشنه‌ها عباس باشی؟

 

عصر عاشورا

یک اسب میان خیمه‌ها پیدا شد

در سینۀ دشت شیونی برپا شد

 

بغضی که نهفته در قلم موی تو بود

بر بوم چکید و عصر عاشورا شد

 

خبر مهتاب

پیش از تو کسی خبر ز مهتاب نداد

یک لحظه مرا ر‌هایی از خواب نداد

 

وقتی که تمام دشت له له می‌‌زد

غیر از تو کسی به تشنه‌ها آب نداد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×