دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور واحد

در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم

ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم

 

پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید

در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

 

بر تنت آرامش بال کبوترهاست

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست

خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

 

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی

جسم تو دیگر خدا را شکر در گودال نیست

 

روزگارش کربلایی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد

زشت است پیش چشم‌ها افتاده باشد

 

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند

روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

 

مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

بساط گریه

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»

 

شنیده‌ام که گدا موج می‌زند به درت

سرای جود تو خالی ز مستمند مباد

 

سرمه‌های گهرشاد

در دست تو عیارِ کرم می‌‌شود زیاد

در سایه‌سار اسم تو کم می‌‌شود زیاد

 

نوبت به گفتن از سر زلفت که می‌‌شود

بی شک شهید اهل قلم می‌‌شود زیاد

 

به حجره روضۀ عطشان کربلا داری

تویی که جود و عطا بر امام‌ها داری

چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟

 

جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی

غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری

 

دلتنگ کاظمین

با یاد شما به شور و شینم هر شب

دلتنگ حریم کاظمینم هر شب

 

در فکر غریبی تو هستم هر روز   

گریه‌کن روضۀ حسینم هر شب

 

اوج مصیبت

ما در غم و محنت تو گفتیم حسین

با گریه به غربت تو گفتیم حسین

 

وقتی که شنیدیم تو هم لب تشنه

در اوج مصیبت تو، گفتیم حسین

 

حق نمک

چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟

ببین که حق نمک را چطور ادا کردند

 

به دست همسر تو زهر را به تو دادند

چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند

 

دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا

دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا

دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا

 

دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر

خدا! چه می‌گذرد بر جواد ابن رضا

 

شاه وفا

عمری گدای صاحب این خانه ماندیم

خود را درون مجلس روضه رساندیم

 

پا را میان این مجالس باز کردیم

دل را به پای روضه و منبر نشاندیم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×