دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بابای همه

باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد

حضرت واژۀ برخواستن از پا افتاد

 

کم نمکدان تو را هر که نمک خورد، شکست

باز با زخم سرت کعبه ترک خورد، شکست

 

حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند

نخلى از اشک تو سیراب نگردید دگر

از همان لحظه که بر فرق تو شمشیر آمد

 

حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند

 تا به گوش فلکت، نعرۀ تکبیر آمد

 

تل تا گودال

تا ترک خورد سرش، دخترش افتاد زمین

دست بگذاشت روی معجرش، افتاد زمین

 

بیشتر تیغ فرو رفت میان ابرو

تا که از ضرب، علی با سرش افتاد زمین

 

زخم دل

خوب کردی که سر سفره نمک هم داری

چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز

 

همسر من که زمین از نفسش بر پا بود

به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز

 

تیر سه پر

اى تیغ همیشه بى خبر می‌‌آیى

یک روز به شکل میخ در می‌‌آیى

 

امروز تو شمشیرى و فردا قطعاً

در قالب یک تیر سه پر می‌‌آیى

 

از نجف تا کربلا

آتشفشان از کوه غربت بی صدا ریخت

وقتی شرار کینه از تیغ جفا ریخت

 

زخمی که در کوچه نشد باز از غریبی

سر باز کرد آخر ز سر روی عبا ریخت

 

مقتل شیر خدا، محراب شد

 

ای خدا،‌ ای بی نیاز چاره ساز

بارالها، خالق بنده نواز

 

ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش

ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد

ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن‌ها اﻓﺘﺎد

آﺳﻤﺎن‌ها ﻟﺮزﯾﺪ

ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد

افتاد زمین...

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین

دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

 

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو

تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین

عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

میان قبلۀ محراب ناله‌ها کردم

به هر قنوت برای همه دعا کردم

 

برای اینکه به وصل حبیبه‌ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

صحبت از شیر شد و رفت دلم کرب وبلا

نخلى از اشک تو سیراب نگردید دگر

از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیر آمد

 

حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند

تا به گوش فلکت، نعرۀ تکبیر آمد

 

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺩﻭﺩﻡ

ﺷﯿﺮﺵ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ

ﻧﺎﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺒﺘﻼﺵ ﮐﺮﺩ

 

ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﺮﻣﺶ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×