دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روضه بخوان از آفتاب بین گودال

هرکس گرفته غیر تو مأوای دیگر

خیری ندیده از گدایی‌های دیگر

 

من روزی‌ام را از تو بی منت گرفتم

منت فراوان است در هرجای دیگر

 

شعر جدید یوسف رحیمی در مدح پیامبر (ص)
دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود

جان‌بخش‌تر ندیده کسی از تبسمت

جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت

 

آب حیات زمزمه‌های زلال توست

جان می‌دهی به قلب بشر با ترنمت

 

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب

زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان

لرزه انداخت ز پا تا به سرم، مهدی جان

 

به لب خشک پدر آب گوارا برسان

که من از سوز عطش شعله‌ورم، مهدی جان

 

تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود

 

فقیه نیستم، اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجات شب حرام بود

گریه در کربلا

ملاک چیست؟ نبی؟یا ولی ست؟ یاهردو؟ اگرچه ما به خدا می‌رسیم با هردو

 

رئیس مذهب ما و رئیس مکتب ما رسیده‌اند به هم پس از ابتدا هردو

عطر سیب

او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت

با نام مجتبایی‌اش انسی عجیب داشت

 

او هم کریم بود و به هنگام بخششش

خورشید و ماه، یا که ستاره به جیب داشت

جمـال بـی نهایت

ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

 

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری

پیکر جد غریبت سر نداشت

ای سراپا حسن حیّ ذوالمن

سوّمین ابن الرّضا، دوّم حسن

 

ای هزاران آفتاب مشتری

یا اباالمهدی، امام عسکری

اشاره

امشب دو دیده‌ام ز غمت پُر ستاره است

آن را که نیست چاره به‌جز این، چه چاره است؟

 

در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم

دل را به یاد مقتلت از جان کناره است

ظهر عطش

مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز

جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

 

نفست تنگ شده کنج قفس افتادی

باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز

چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

گریه کن...

در بسترش نشسته فقط آه می‌کشد

با چشم خیس نالۀ جانکاه می‌کشد

 

در بسترش نشسته سرش درد می‌کند

می‌سوزد از درون جگرش درد می‌کند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×