دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این عبا شده کفنت

ما گرفتار آفریده شدیم

عاشق یار آفریده شدیم

 

خاک ما را ز باده گل کردن

مست دیدار آفریده شدیم

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای

پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

 

چشم‌هایم را تماشای تو غافلگیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

ز داغش خون به دل‌ها شد

یه داغی تو دلم دارم

فقط شوق حرم دارم

کار من حسرته، آه

بخون شعرم رو، غم دارم

ماه با برکات

رخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی

علی اکبر لیلاست، بَه چه شاخه نباتی

 

بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی

نه چشمه‌ای، نه قناتی، نه دجله‌ای، نه فراتی

جمع عدو را می‌کند منها علی اکبر

والا علی اکبر

زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

باد موافق را

با گیسویش انداخته از پا علی اکبر

چشمۀ جاری

سینا شدن، سینا شدن، سینا شدن داری

با این بدن اندازۀ صحرا شدن داری

 

آتش فروزان است قدر شعله‌ای،‌ اما

این وادی طور است، پس موسی شدن داری

 

تاج اصحاب، یا علی اکبر

دل حرم می‌شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطرۀ آب در مرور زمان

می‌کند در حجر اثر گاهی

تا قتلگه

در رفتن با شتاب چون تیر شدی

برگشتی و قد کمان چو شمشیر شدی

 

تا قتلگه عمه مگر عمری راه است؟

در رفتن و آمدن چرا پیر شدی؟ 

داغ سنگین

این داغ بزرگی است، جگر می‌فهمد

سنگین‌تر از آن نیست، کمر می‌فهمد

 

افتاد علی اکبر و... بابایش...وای

باید که پدر شوی، پدر می‌فهمد

 

محمد با علی

از پیمبر یا خدا دربارۀ حیدر بپرس

یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

 

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل‌ها

معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

علقمه موج شد، عکس قمرش ریخت به هم

آنکه از جمع‌ امامان دو برادر دارد

دلبری از همۀ ما دو برابر دارد

 

طرفی ‌ام‌بنین و طرفی فاطمه است

کیست در بین عشیره که دو مادر دارد؟

منصب پروانگی‌

پیش چشم سرخ گونت، صبح و شامی نیست، نیست

بر لبت جز واحسینایت، کلامی نیست، نیست

 

می‌رسی بر روضه،‌ اما ما نمی‌فهمیم حیف

ای دریغا که نصیب ما سلامی نیست، نیست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×