دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تصویر پیمبر به زمین افتاده ا­ست

ای باغچه­‌ها که یاس پرپر دارید!

هفتاد و دو پروانۀ بی‌سر دارید

تصویر پیمبر به زمین افتاده ا­ست

این عکس هزار تکه را بردارید!

کوتاه سروده
از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

خون از دل شاخه­‌ها شتک خواهد زد

 

هر وقت که باران بزند یاد لبت

بر زخم دل زمین نمک خواهد زد

کوتاه سروده
از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

خَم کرده غمت پشت صنوبرها را

آورده به لب، جان کبوترها را

 

از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

حالا چه کنم جنون دفترها را؟

نترسانید از گرداب، دریازاده‌ها را

به جنگل می‌برد پای سفر، آزاده‌ها را

میان گرگ‌­ها جا می‌گذارد جاده‌ها را

 

نمی‌خواهد ببیند آن‌طرف، هیزم به دوشان

رها کردند در آتش، دل سجّاده‌ها را

دریا عرق می‌ریخت زیر بار این شرم

دریا نشسته بود روی دست خورشید

از شاخۀ امواج، مروارید می­‌چید

 

قویی به سمت آب‌ها آرام می‌رفت

با بال‌هایش روی ساحل نور ­پاشید

شیرینی ِ آب فرات از سکه می‌افتد

پر می­‌کشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد

مقصد کویر داغ عشق‌آباد اگر باشد

 

در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را

پروانۀ افکار من آزاد اگر باشد

سیلی خور امواج کرده ساحلش را

جا می‌گذارد پیش ماهی‌ها دلش را

طوفان می‌­آشوبد تمام حاصلش را

 

یک جرعه آب از حجم دریا کم نمی‌کرد

با تیر حل کردند امّا مشکلش را

تنگی که شکست

چشمان تری پر شده از چشم‌ به‌ راهی

دنبال چهار آینۀ سبز الهی

 

دنبال چهار اختر گمگشته دویده است

هر نیمه شب تار به آن سوی سیاهی

حرمت آیه‌­های قرآن

گریه کن تا غمت سبک بشود، گریه کن خیمه‌های ویران را

می‌دوانی کدام سوی زمین، چشم­‌های هنوز حیران را؟

 

خاک‌ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گل کردند

آتش کینه‌هایشان سوزاند، تکّه‌های دل بیابان را

ماه را دنبال خود منزل به منزل می‌بری

می‌روی با رفتنت از آسمان دل می‌بری

ماه را دنبال خود منزل به منزل می‌بری

 

از میان خارهای تشنه بار درد را

روی دوش صبر با پای پر از گل می‌بری

دریا چشم در راه است مشکت را

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف‌ها را

پر از درّ وجودت کن دل سرد صدف‌ها را

 

برو ای مرد، دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه­‌های بی‌رمق، شور و شعف‌ها را

 

نگاه زخمی

آب را آزاد کن از پنجۀ زنجیرها

از نگاه زخمی و آشفتۀ شمشیرها

 

از کنار بهت قرآن­‌های روی نیزه و ...

از لب صفینیان و حیرتِ تکبیرها

 

مرهمی بگذار روی زخمِ باز آسمان

دستمالی خیس، بر پیشانیِ تقدیرها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×