دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ای روشنی دیده ز دیده جدا مشو

تشنه‌ترین ولیّ خداوند لایزال

از پیش چشم‌های پر از آب من مرو

ای نفس مطمئنّه که آرام می‌روی

بیچاره می‌شود دل بی تاب من مرو

دل به یاد تو بهاره

دل من اگه نخونه، برا تو غزل ترونه

خودش اینو خوب میدونه، نباید دیگه بمونه

 

از خدا همیشه می‌خوام، که تو رو ازم نگیره

بکشه همیشه از دل، آتیش غمت زبونه

کوفۀ ویران

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا

از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

 

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا

مانده‌ام خسته، هراسان نگرانم به خدا

از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر

 

بوی غم می‌رسد انگار، دلم می‌ریزد

اشک از دیدۀ غمبار حرم می‌ریزد

از نگاه نگران، برق الم می‌ریزد

خوب پیداست که باران ستم می‌ریزد

آه آرامش زهراست به هم می‌ریزد

 

اوّل قمر طاها

دیشب گذری کردم از کوچۀ میخانه

دیدم همه مستان را دیوانۀ دیوانه

 

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان

می‌داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

 

فزون کن به قلبم غم کربلا را

بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را

صدا کن خدای سریع الرضا را

 

الهی به حق رسول امینت

امانی بده بندۀ بینوا را

گفتی حکایت تن بی پیرهن، پدر

بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در

داری به سوی فاطمه بابا مگر نظر

 

قرآن کنار بستر تو باز کرده‌ام...

بابا ببین که آمده وَانشَقَّتِ القمر

مرا خوانده حق در حریم رجب

وزیده دوباره نسیم رجب

مرا خوانده حق در حریم رجب

 

دلم را هوایی خوبان نمود

خدای رئوف و رحیم رجب

 

خدایا کمک کن که با لطف تو

شوم بهره‌مند از نعیم رجب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×