دسترسی سریع به موضوعات اشعار
کششعشق
گفتار دلکش شه و رفتار دلفریب
از کوفه کَند پای دل «مسلم» و «حبیب»
عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را
پوید به پای جان و نیندیشد از رقیب
داس خونین
مرا هلال محرّم چو داس خونین است
که ماه غرقه به خون گشتنِ شه دین است
زمان شادی آل زیاد و مروان است
اوان گریه و اندوه آل یاسین است
مصحف پراکنده
نزد شه آمد ابوالفضل رشید
گفت: بس تلخ است کامم، ای فرید!
گشتم از هستی ملول و سینهتنگ
نیستی میبایدم، دِه اذن جنگ
جهان دلبری
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پی جان باختن، آماده شد
همچو خور، افکنْد بر خرگه، شعاع
بیکسان را خوانْد از بهر وداع