دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سر خورشید شده گرمی دکان تنور

چه شبی می‌گذرد در دل پنهان تنور

سر خورشید شده گرمی دکان تنور

 

این چه نوری است؟ تنور از نفسش روشن شد

این چه داغی است که آتش زده بر جان تنور؟

افتاده

روی نی موی تو در باد، رها افتاده

در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده

 

سر تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند

از هم آیات وجود تو جدا افتاده

مهمان تنور

چه شبی می‌گذرد در دل پنهان تنور

سر خورشید شده گرمی دکّان تنور

 

دیشبی را شه دین در حرمش مهمان بود

امشب ای وای، سر او شده مهمان تنور

سرت کو؟

سرت کو سرت کو که سامان بگیرم

سرت کو سرت کو به دامان بگیرم

 

سراغ سرت را من از آسمان و

سراغ تنت از بیابان بگیرم

شکست آینه

آینه آینه آب است که افتاد، شکست

موج در حال شتاب است که افتاد، شکست

 

این صدا چیست که از خیمه به صحرا پیچید

دل یک خانه خراب است که افتاد، شکست

شانه مزن مویت را

             

جلوه کن در دل شب، صورت مهتاب بکش

خَم بینداز به ابرویت و محراب بکش

 

فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را

عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش

چشم‌های پرستاره

با سوزِ قلبِ پاره‌پاره گریه می‌کردی

 با چشم‌های پرستاره گریه می‌کردی

 

دل‌های نزدیکانتان که جای خود دارد

که آب می‌شد سنگِ خاره، گریه می‌کردی

 

در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت

تا آب می‌دیدی دوباره گریه می‌کردی

 

چو آب رفته‌ای و چون شراب برگشتی

گُلی که رفته‌ای، امّا گلاب برگشتی

چو آب رفته‌ای و چون شراب برگشتی

 

ستارۀِ حرمم بوده‌ای تو تا دیشب

قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی

شام غریبان؛ بماند بقیه اش

کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش

مرده است احترام... بماند بقیّه‌اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام... بماند بقیّه‌اش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×