به گزارش کرب و بلا، اسب از جمله حیواناتی است که به دلایل گوناگون از جمله نجابت و آناتومی خاصی بدنی از قدیم الایام در خدمت آدمی بوده است و از آن به عناوین مختلف استفاده ها شده است از جمله مرکب و سواری که موجب نقل و انتقال صاحب خود از جایی به جای دیگر شود، وسیله حمل بار که به دلیل قدرت عضلانی مناسبی که این حیوان دارد، کاربردهای فراوانی نیز در این زمینه داشته است. حتی در شرایط کنونی نیز با وجود پیشرفت در عرصه فناوری و ساخت ماشین آلات که انسان را با سرعتی برقآسا از جایی به جای دیگر منتقل میکند و در خدمت انسان برای راحتی و آرامش بیشتر اوست اما مشاهده می کنیم که همچنان رابطه آدمی با این حیوان نجیب رابطه ای حسنه است هر چند که ممکن است به جز مواردی در زندگی روستایی و عشایری، از اسب به عنوان وسیله ای برای تفریح و تفنن و یا شرکت در مسابقه و سرگرمی استفاده شود.
یکی از کارکردهای مهم اسب در دوران گذشته، استفاده از این حیان در جریان کارزار و جنگهایی بوده است که اصطلاحاً به آنها جنگهای تن به تن بوده است یعنی در دورانی که ابزار و ادوات جنگی، این هماوردی را به سمت اصطلاحاً جنگ گرم و تسلیحاتی به پیش نبرده و همچنان درگیری دو فرد از دو جبهه، مد نظر بوده است، دارا بودن اسب از جمله امتیازات و برتریهای یک سپاه در برابر لشکر مقابل و متخاصم به شمار میرفته است. به شکلی که در تحلیلهای نظامی، همواره لشکری که سواره نظام آنها نیسبت به پیاده نظام شان بیشتر بوده است شانس و اقبال بیشتری در پیروزی و حتی برتری نسبی نسبت به طرف مقابل داشته است.
در صحنه کربلا و کارزار عاشورا نیز وضعیت به همین منوال بوده است و پُر واضح است که سپاه عمر سعد هم به جهت فزونی در تعداد لشکریان نسبت به سپاه امام حسین (ع) در وضعیتی به مراتب بهتری قرار داشته است و هم به سبب برخورداری از ادوات نظامی و جنگی و از جمله تعداد سواره نظامهای موجود در این سپاه چرا که کاروان امام حسین (ع) نه به قصد جنگ بلکه به دعوت جمعی از شیعیان کوفه، رهسپار این سفر شدند و در وهله نخست قصد و نیت ایشان شرکت در یک جنگ تمام عیار نبوده است.
از تعداد نفراتی که در کاروان امام حسین (ع) اسب در اختیار داشتند آمار دقیقی در دست نیست و به نظر می رسد که این کاروان از آنجا که زن و فرزند نیز همراه خود داشتند بیشتر از آنکه با خود اسب به عنوان وسیله حرکتی همراه سازند، بیشتر از شتر که جهاز و کجاوههایی که محل استقرار افراد غیرنظامی بوده باشد و بر آنها سوار کرده باشند، برخوردار بودند.
البته شخص امام حسین (ع) سوار بر اسبی با نام معروف «ذوالجناح» بودند و یا براساس نقل معروف تاریخی اسب حضرت عباس (ع) نیز «عقاب» نام داشته است که در جریان آب آوردن ایشان به دستور برادر بزرگوارشان از نهر علقمه، این اسب توسط افراد دشمن حائل بر آب، از بین رفته است.
در مورد وفاداری و رابطه عاطفی اسب با صاحبش نیز شواهد گوناگونی در طول ادوار تاریخی وجود دارد همچنانکه درباره ذوالجناح نیز اقوال تاریخی به میزان وفاداری این اسب نسبت به صاحبش یعنی امام حسین (ع) موجود است به شکلی که نقل است «ذوالجناح» اسب خاص پیامبر اکرم (ص)، انس و الفتی فراتر از حدود عادی با امام حسین (ع) داشته تا جاییکه مهر و علاقه اسب به ایشان) تا به آن حد بود که وقتی فهمید صاحبش در آخرین لحظات ، دیگر طاقت نشستن بر روز زین را ندارد، به گونهای روی زمین نشست که صاحبش راحت بر زمین قرار گیرد.(تاریخ زندگانی امام حسین ، ج 2، ص 161).
ابن شهر آشوب در کتاب خود می نویسد: ذوالجناح با لگد زدن بر لشکریان عمر سعد آنان را از نزدیک شدن به صاحبش منع میکرد و تعدادی از آنان را نیز به هلاکت رساند، سپس کاکل و یال خود را به خون سیدالشهدا (ع) رنگین نمود و به سوی خیمهها آمد و با شیهه و همهمه جانسوز خود پیام شهادت اباعبدالله (ع ) را به اهل بیت (علیه السلام ) ایشان رساند. (مناقب ، ج 4، ص 58).
اما در مورد سرنوشت «ذوالجناح» دو روایت متفاوت براساس منابع وجود دارد که در یکی درباره این که ذوالجناح بعد از شهادت امام حسین چه کرد، دو نقل متفاوت تاریخی وجود دارد:
بعضی گفتهاند آن حیوان در کنار خیمهها آن قدر سر خود را بر زمین کوبید تا جان سپرد. (بحارالانوار، ج 45، ص 60) و برخی دیگر گفتهاند بعد از آن واقعه آن حیوان ناپدید شد و دیگر کسی او را ندید. (تاریخ زندگانی امام حسین (ع) ، ج 2، ص 163).
در جریان واقعه عاشورا اسبی نیز موجب فرار صاحبش از این قتال شد، امری که موجب شد تا فردی به نام ضحاک بن عبدالله در آخرین لحظات تا پیش از شهادت امام حسین (ع) از فیض عظیم شهادت در رکاب امام حسین (ع) محروم بماند و از جمله نادمانی باشد که از همراهی و نصرت امام زمان خویش غفلت کردند.
ضحاک بن عبدالله حضور موقت و مشروط خود در کنار امام را به ایشان پیشنهاد داد و گفت: تا آن زمان از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود و امام حسین (ع) نیز پذیرفت و با وجود آنکه از خود دلیری به خرج داد اما در دقایق پایانی جنگ چون این کارزار را مغلوبه تشخیص داد، نزد امام آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست که امام حسین (ع) نیز او را آزاد گذاشت و او که از قبل اسب خود را در یکی از خیمهها پنهان کرده بود، سوار بر اسب شد و فرار کرد که البته تعدادی از سربازان ابن سعد به تعقیب او پرداختند تا اینکه او به به روستایی به نام «شفیه » رسید و تعقیب کنندگان او را شناختند و در نهایت رهایش کردند. (تاریخ طبری، دارالکتب الاسلامیه، بیروت، ج 3، ص 315 و 329; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73; انساب الاشراف، ج 3، ص 197; سماوی، ابصار العین، ص 101; سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، مؤسسه البعثه، ج 3، ص 113، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، 378 452 و 453) .
نکته جالب توجه دیگر اینکه اسبانی هم در این کارزار حق و باطل بودند که علاوه بر قتال صاحبانشان با امام حسین (ع) برحسب خیرهسری و وقاحت ایشان، مأموریت شوم دیگری را نیز به انجام رساندند و آن تاختن بر روی اجساد مطهر شهدای کربلاست.
برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، ابن سعد؛ فرمانده سپاه کوفه مأموریت یافت تا پس از شهادت امام حسین(ع) بدن مبارک ایشان و سایر شهدا را زیر سم اسبان قرار دهد و او نیز در میان سپاه خود چنین فریاد کرد:«مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ» (کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!). (مقتل الحسین مقرّم، ص 302).
براساس نقلی مشهور 10 نفر که در رأس آنها شمر بن ذی الجوشن قرار داشت با اسبان خود بر بدنهای امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا تاختند که اسامی آنها عبارتند از: اسحاق بن حُویّه ـ هانى بن ثُبیت حضرمى ـ واحظ بن ناعم ـ اسید بن مالک ـ حکیم بن طفیل طائى ـ اخنس بن مَرثَد ـ عمرو بن صُبیح ـ رجاء بن مُنقِذ عبدى ـ صالح بن وهب و سالم بن خثیمه.
خباثت این عده تا به آنجاست که در ازای این عمل وقیحی که به انجام رساندند تقاضای جایزه نیز از ابن زیاد نمودند اما برخلاف انتظار ابن زیاد جایزه بسیار ناچیزی به آنها داد و گفته می شود که مختار ثقفی در نخستین اقدام خود در خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) این 10 خبیث را دستگیر کرد و دستور داد تا دست و پای آنها را به زمین میخکوب کرده و با اسب بر بدن هایشان تاختند تا به هلاکت رسیدند. (بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 612).