به گزارش کرب و بلا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد فرضی پوریان؛ کارشناس و پژوهشگر دینی با اشاره به شرح نامه ای که در کتاب «الارشاد» شیخ مفید نوشته شده و در آن آمده که عمر سعد به ابن زیاد نامه نوشته و گفته که امام حسین (ع) حاضر به سازش است تا کار به جنگ کشیده نشود، گفت:  برخی از این مسئله سوءاستفاده و ایجاد شبهه می‌کنند، ولی با بررسی تاریخ متوجه می‌شویم یا عمر سعد چنین نامه‌ای ننوشته و یا آنکه از جانب خود دروغی گفته است تا جنگ را خاتمه داده و بدون خون‌ریزی به مقصود خود برسد.

 

وی با اشاره به شبهه ذکر شده که این روزها در فضای مجازی مکرر در حال مطرح شدن است، افزود: نقل مشهور کتاب «الارشاد» این است که امام حسین (ع) به عمر سعد فرمود: «اجازه بده من بروم و دست در دست یزید بگذارم و با او بیعت کنم» که نشان از التماس امام برای حفظ جانش دارد و این‌گونه که شیعیان می‌گویند نبوده که حضرت از مرگ نهراسد و به خاطر دین قیام کرده باشد». در حالیکه وقتی به این کتاب مراجعه می‌کنیم می‌بینیم این عالم وارسته شیعه اولاً بدون سند این مطلب را نقل کرده و ثانیاً این مطلب را از قول خود عمر سعد نقل می‌کند، نه راوی سومی که بین آن‌ها بوده باشد.

 

حجت الاسلام فرضی پوریان تصریح کرد: در این کتاب آمده:«وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ نُزُولَ الْعَسَاکِرِ مَعَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بِنَیْنَوَى وَ مَدَدَهُمْ لِقِتَالِهِ أَنْفَذَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنِّی أُرِیدُ أَنْ أَلْقَاکَ فَاجْتَمَعَا لَیْلًا فَتَنَاجَیَا طَوِیلًا ثُمَّ رَجَعَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ إِلَى مَکَانِهِ وَ کَتَبَ إِلَى عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ. أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَطْفَأَ النَّائِرَهَ وَ جَمَعَ الْکَلِمَهَ وَ أَصْلَحَ أَمْرَ الْأُمَّهِ هَذَا حُسَیْنٌ قَدْ أَعْطَانِی عَهْداً أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی أَتَى مِنْهُ أَوْ أَنْ یَسِیرَ إِلَى ثَغْرٍ مِنَ الثُّغُورِ فَیَکُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ وَ فِی هَذَا لَکُمْ رِضًى وَ لِلْأُمَّهٍ صَلَاح» که ترجمه آن می‌شود:

زمانی‌که امام حسین (ع) دید دسته دسته از سپاهیان به عمر سعد در دشت نینوا اضافه می‌شوند، به عمر سعد پیغام داد که می‌خواهم تو را ببینم، پس یک شب به مدت طولانی با هم گفت‌وگو کردند، سپس عمر سعد برگشت و به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت که: «...این حسین است که با من عهد بسته که یا به مکانی که از آن آمده برگردد، یا به ناحیه مرزی و دورافتاده ای از دیار مسلمین برود و مانند یک مسلمان عادی زندگی کند، یا برود نزد یزید و دست در دست او بگذارد و خود با یزید ماجرا را حل کند، در این مطلب رضایت است و صلاح امت».[1]

 

وی در پاسخ به این مسئله چند نکته را مطرح کرد و گفت: اولاً خود شیخ مفید این نقل را با قطعیت بیان نمی‌کند و نظر خود ایشان نیست، ایشان طبق نقل برخی تواریخ مانند طبری نقل می‌کند که عمر سعد چنین ادعایی کرده است، اما تأیید نمی‌کند که او صادق بوده و امام حسین (ع) قطعاَ چنین سخنانی را فرموده است.

 

این پژوهشگر دینی تأکید کرد: ثانیاً علمای شیعه هیچ کتاب روایی را به طور کامل نپذیرفته‌اند، بلکه پذیرش آن‌ها منوط به بحث‌های رجالی و صحت سند است، شاید بتوان گفت معتبرترین کتاب و مهم‌ترین کتاب روایی شیعه، کتاب شریف کافی است، اما همین کتاب شریف نیز در برخی از روایات ضعیف است و علمای شیعه آن‌ها را کنار گذاشته و رد کرده‌اند، لذا هیچ حدیثی بدون بررسی سندی پذیرفته نیست، مگر قرائن خارجی دیگری بر صحت آن وجود داشته باشد. کتاب «الارشاد» شیخ مفید و دیگر کتب روایی ایشان مانند «الاختصاص»، نیز از این قاعده مستثنی نیستند و باید روایات آن و نقل‌های آن‌ها مورد بررسی و صحت و سقم قرار گیرد.

 

وی ادامه داد: ثالثاً این مطلب در بسیاری از کتب تاریخ و روایی شیعه که حتی بعد از شیخ مفید نوشته شده‌اند مانند کتاب «لهوف» از سید بن طاووس وجود ندارد، پس قطعی نیست و نمی‌توان با قطعیت از آن سخن گفت.

 

فرضی پوریان در ادامه بیان داشت: در مرحله چهارم باید گفت که این مطلب با سیره امام حسین (ع) و سخنان اولیه ایشان سازگاری ندارد، زیرا اکثر تواریخ نوشته‌اند زمانی‌که یزید(لعنت‌الله‌علیه) به خلافت رسید، همان روز اول به والی مدینه نامه نوشت و از او خواست یا از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد تا او را به قتل برساند. والی مدینه نیز امام را به دارالاماره مدینه دعوت کرد و از او خواست که با یزید بیعت کند، حضرت در پاسخ فرمود: «أَیُّهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ» به این معنی که ای امیر، ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل آمد و رفت ملائکه هستیم، خداوند به وسیله ما شروع کرده و به وسیله ما خاتمه می‌دهد و یزید مردی فاسق است که شراب می‌نوشد، مردم را بدون گناه می‌کشد، مثل منی با مثل او بیعت نخواهد کرد».[2] توجه کنید که حضرت در این عبارت می‌فرماید مثل منی، یعنی نه تنها من با او بیعت نمی‌کنم، بلکه هر کس مانند من است و درد دین دارد و می‌خواهد دین در جامعه بماند، هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد.

 

وی گفت: حتی در مراحل بعدی نیز حضرت از این امر امتناع می کنند و مثلاً مروان که  از باب خیرخواهی درآمده، فردای آن روز به امام عرضه داشت من خیر تو را می‌خواهم و بهتر است با یزید بن معاویه بیعت کنی، حضرت در پاسخ به او فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید: ... باید فاتحه اسلام را خواند، هر گاه امت به رهبری مانند یزید مبتلا شود».[3] ملاحظه می‌کنید که  این جمله نیز به صراحت بیان می‌کند که امام حسین (ع) هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد، حتی اگر کشته شود، چون با «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏» شروع می‌کند و معمولاً این جمله زمانی به کار می‌رود که مرگ و میری در کار باشد. حتی نقل شده در جمع اصحاب خود در کربلا و یک روز قبل از عاشورا و شروع جنگ فرمود: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما» به این معنی که من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی‌دانم و حیات و زندگی با ظالمان را جز بدبختی و لذت نمی‌دانم».[4] با این وصف چطور می‌توان پذیرفت حضرت زمانی‌که سپاه عمر سعد را مشاهده کرده از مرگ ترسیده و فرموده باشد من می‌روم و دست در دست یزید می‌گذارم، زمانی‌که خودش با صراحت می‌فرماید مثل منی هرگز با مثل یزیدی بیعت نخواهد کرد؟

 

فرضی پوریان افزود: به بیانی ریشه‌ای‌تر اصلاً اگر قصد حضرت بیعت بود چرا مدینه را ترک گفته، حدود سه ماه در مکه سکنی گزید و سپس به سمت کوفه حرکت کرد؟ می‌توانست همان‌جا بماند و با والی مدینه به عنوان نماینده یزید بیعت کند، چرا این همه زحمت را متحمل شود و سپس بیعت کند. واقعاً این سخنان با هم سازگاری ندارند و لذا با بررسی تاریخ متوجه می‌شویم یا چنین چیزی اصلاً نبوده، یعنی عمر سعد چنین نامه‌ای به ابن زیاد ننوشته است، یا از جانب خود دروغی گفته است تا جنگ را خاتمه داده و بدون خون‌ریزی به مقصود خود برسد.

 

این پژوهشگر دینی در اثبات این احتمال که اگر نامه‌ای هم بوده عمر سعد از جانب خود و برای پایان دادن به غائله آن را نوشته است، گفت: دلیل این امر آنکه در همین نقل «الارشاد» شیخ مفید آمده است که شمر بن ذی‌الجوشن با پاسخ نامه عمر سعد، توسط ابن زیاد به کربلا آمد و پاسخ را به عمر سعد تحویل داد، در نامه آمده بود یا حسین بن علی (ع) را تسلیم کرده و دست بسته نزد ما بیاور و یا او را به قتل برسان و یا سپاه را به شمر تحویل بده؛ سپس عمر سعد به شمر گفت: «مَا لَکَ وَیْلَکَ لَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَکَ قَبَّحَ اللَّهُ مَا قَدِمْتَ بِهِ عَلَیَّ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّکَ أَنَّکَ نَهَیْتَهُ أَنْ یَقْبَلَ مَا کَتَبْتُ بِهِ إِلَیْهِ وَ أَفْسَدْتَ عَلَیْنَا أَمْرَنَا قَدْ کُنَّا رَجَوْنَا أَنْ یَصْلُحَ لَا یَسْتَسْلِمْ وَ اللَّهِ حُسَیْنٌ إِنَّ نَفْسَ أَبِیهِ لَبَیْنَ جَنْبَیْهِ» به این معنی که تو را چه شده، واى به حال تو، خدا آواره‌‏ات کند و زشت گرداند از آن‌چه براى من آورده‏‌اى، به خدا من می‌دانم تو مانع شدی که پیشنهادى که من برایش نوشته بودم را بپذیرد و کارى را که ما امید اصلاح آن را داشتیم، تباه ساختى، به خدا حسین (ع) تسلیم کسى نشود، همانا جان پدرش در سینه اوست».[5] مشاهده می‌کنید که خود عمر سعد هم تصریح می‌کند که امام حسین (ع) کسی نیست که اهل تسلیم باشد، پس چگونه به عمر سعد قول داده که به نزد یزید می‌رود و بیعت کند؟؟ دشمن نیز این قسمت از سخنان حضرت را نقل نمی‌کند تا مخاطبان خود را به گمراهی بیاندازد.

 

وی ادامه داد: براین اساس بدون شک اگر عمر سعد چنین نامه‌ای نوشته، دروغ گفته و سخنانی از جانب خود برای ابن زیاد نوشته تا بدون جنگ و خون‌ریزی مسئله را حل کند. زیرا همه می‌دانند عمر سعد به نیت حکومت بر ری به سمت کربلا حرکت کرد و نیک می‌دانست که اگر امام را به شهادت برساند، آخرت خود را از دست داده است، لذا با خود می‌گوید با دروغی مصلحت‌آمیز هر دو را به دست آورم، هم حکومت را و هم صلح بین یزید و امام حسین (ع) را.

 

فرضی پوریان در پایان گفت: نتیجه‌ای که گرفته می‌شود اینکه این متن دروغی بیش نیست که توسط عمر سعد به امام نسبت داده شده تا شاید بتواند با این کار جلوی جنگ را گرفته و از خون‌ریزی و شهادت امام خودداری کند. البته این عادت دشمن است که تنها با نقل مواردی از تاریخ که به نفع خود اوست و تقطیع جملات، مخاطبان خود را منحرف کرده و امر را بر آنان مشتبه گرداند همچنان که در قرآن نیز آمده: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» [صف /8] می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند».

 

پی‌نوشت

[1]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج‏2، ص 88.

[2]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش، ص 23.

[3]. همان، ص 24.

[4]. همان، ص 79.

[5]. الارشاد، همان، ص ج‏2، ص 89.