به گزارش کرب و بلا، واقعه عاشورای سال 61 هجری از جمله وقایع نادری است که در پی آن عزیزترین افراد خاندان پیامبر اکرم (ص) برای برپا ماندن اسلام و نجات آن از تحریفات اموی به شهادت رسیدند و در آن علاوه بر اصحاب و یاران امام حسین (ع) جمع کثیری از برادران و برادرزادگان و فرزندان و اقوام نزدیک ایشان نیز به شهادت رسیدند.
امام حسین(ع) تا پیش از شهادت خود بر بالین بسیاری از یاران خود در لحظه شهادت حضار شدند و سر آنها را بر بالین گرفته و در غم بسیاری از آنها سخت گریستند اما شاید این میان بناتر منابع مشهور امام حسین (ع) در جریان شهادت 4 فرد بیش از همه بیتاب شده و برای آنها سخت گریستند که در ادامه به ذکر آنها خواهیم پرداخت:
حضرت علیاکبر(ع)
وقتیکه امام حسین (ع) پسر ارشد خود را روانه میدان جنگ نمود و آن بزرگوار عازم میدان شد، مدّتی جنگید و عطش بر او غلبه کرد و به خیمه بازگشت و تحمل تشنگی و سنگینی اسلحه را طاقتفرسا خواند، امام گریست و او را به صبر و مقاومت فراخواند.
علیاکبر (ع) دوباره به میدان بازگشت در اثر ضربات شمشیر دشمنان از اسب به زمین افتاد. پدر را به کمک طلبید. امام با سرعت خود را به علیاکبر رساند و صورت بهصورت پسر گذاشت فرمود: فرزندم! خدا کشندگان تو را از رحمت خود به دور کند. اینان چه بسیار بر خدا و هتک حرمت حریم رسول خدا گستاخاند و اشک دیدگان امام جاری شد.
حضرت عباس (ع)
حضرت امام حسین (ع) در شهادت برادر بزرگوارشان عباس بن علی نیز به شدت گریستند چنانچه در منابع نقل شده است که وقتی کوفیان ابوالفضل را به شهادت رساندند امام حسین (ع) در شهادت برادر گریه شدیدی کرد.
در جای دیگر آمده است که بعد از شهادت حضرت ابوالفضل، امام بر بالین وی آمد و درحالیکه با شدت گریه میکرد، میفرمود: اکنون پشتم شکست و رشته تدبیرم از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت کرد.
علی اصغر (ع)
بر اساس برخی نقلها امام حسین (ع) بعد از آن که تیری از سمت دشمن آمد و گلوی علی اصغر شیرخواره را برید اما گریهکنان فرمود: خدایا میان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا کمک کنند ولی ما را کشتند داوری فرما.
قاسم بن الحسن (ع)
در شهادت برادرزادهاش قاسم بن حسن نیز گریه کردند. چنانچه در برخی منابع آمده است: وقتیکه قاسم که نوجوانی بیش نبود به میدان رفت و با دشمنان جنگ سختی نمود و چندین نفر را کشت امّا درنهایت در اثر شدت جراحات و ضربات دشمن از اسب به زمین افتاد و در این هنگام عمویش را کمک طلبید حضرت به سرعت خود را به میدان رسانید و جنگی سخت نمود تا خود را به پیکر بیجان قاسم رسانید که در زیر سم اسبان پامال شده بود. در این حال امام، صدایش به گریه بلند بود و اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: ای برادرزادهام بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی دعوتت را پاسخ ندهد و اگر پاسخت دهد سودی نداشته باشد. سپس نعش برادرزاده را به سینه چسباند و بهسوی خیمهها برد.