به گزارش کرب و بلا، برگرفته از مقالهای به قلم حجتالاسلام والمسلمین مقداد تابش که به بررسی موانع همراهی گروهی با امام حسین(ع) پرداخته، به شرح حال گروهی از افراد میپردازیم که از قافله عاشورا و یاری به امام حسین به دلایلی جا ماندند.
پیش از بیان شرح حال این افراد، نگارنده مقاله برخی دلایل چنین واماندگی و همراه نشدن عدهای با امام حسین(ع) و کاروان کربلا را چنین ذکر می کند:
عواملی چون تسویف و تأخیر و امروز و فردا کردن و عقب انداختن تکالیف، رجحان فهم و سنجش خود در برابر فهم و سنجش معصوم(ع)، عدم تطابق نیت و هدف خود با نیت و هدف معصوم(ع)که در نهایت باعث جدایی از ولیّ خدا، در بین راه و یا حتی در میان معرکه خواهد شد، ترجیح بهانهها و عذرهای به ظاهر موجّه و شرعی در برابر امر یا استنصار و یارخواهی معصوم(ع). حجتالاسلام تابش اما به همه اینها در مقاله خود جهل و حیرت و ضلالت و غفلت و ترس و عدم استقامت و ضعف و عجز و ذلّتهای باطنی در برابر حوادث و رنجها و تردیدها و تردّدهای بین انتخاب بهشت و جهنم، تبلیغات دشمن، تسلط حکومت و مذمّت مردم و طلب دنیا و قدرت و غلبۀ عادتها و حکومت شهوات را نیز اضافه میکند.
نگارنده مقاله اما در جای دیگر چنین میآورد: اما این سؤال رنج آور، ذهن را رها نمی کند که چگونه میشود، حسین(ع) را دید، عطر او را بویید و گرمای دست او را حس کرد، اما از او جدا شد و با تنهایی اش، تنهایش گذاشت؟ و به توصیه خود حسین(ع) آن قدر از او و قافلهاش دور شد و فاصله گرفت، تا صدای هل من ناصر او را نشنید و سیاهی کاروان او را ندید! امام(ع) در جواب برخی که قصد جدا شدن از ایشان در منزل قصر بنی مقاتل را داشتند با مهربانی فرمود: بروید (و آن قدر دور شوید) که فریاد من و سیاهی (لشکر) من را نبینید چرا که هر کس ندای ما را بشنود یا سیاهی (لشکر) ما را ببیند و ما را اجابت نکند و به فریادمان نرسد، بر خدا حقّ است که با بینی (و صورت) او را در آتش اندازد...(ثواب العمال،شیخ صدوق، ص 259)
حجتالاسلام تابش در ادامه این مقاله به شرح حال تعدادی از آنهایی که حب دنیا و بهانه تراشی مانع از همراهی آنها با امام حسین(ع) شد، اشاره میکند که در اینجا به ذکر شرح حال طرماح بن عدی میپردازیم:
طرمّاح بن عدی (رجال طوسی، ج 1، ص 70 و 102)
علیرغم این که برخی او را برادر حجر بن عدی میدانند اما احتمالاً او نواده حاتم طائی باشد (اسد الغابه، ابن کثیر، ج3، ص 503 عدی بن حاتم). برادرانش، طُرفه و طریف، از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بوده و در جنگ جمل و صفین در رکاب آن حضرت(ع)، به شهادت رسیدهاند. پدرش، عدی بن حاتم طایی، از اصحاب رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین امام علی(ع)، در هر سه جنگ جمل و صفین و نهروان، همراه علی(ع) بوده است. طرمّاح، بلند قامت و نیرومند و آراسته و ناطقی خوش بیان و سخنگویی توانمند بود و نیروی کلام و قوه استدلالش را به خدمت تشیّع علوی و دفاع از امیرالمؤمنین(ع) در برابر معاویه صرف کرده بود. شرح گفتگو و محاجّه دلاورانه و مهیّج او با معاویه، قبل از نبرد صفین، در تاریخ مضبوط است.(ن ک:اختصاص، شیخ مفید، ص 138)
در واقعه کربلا توانست حلقههای محاصره و کمین سربازان ابن زیاد را بشکند و از کوفه خارج شود و پس از دیدن لشکر عظیم مستقر در نخیله، با سه تن از دوستانش در عذیب الهجانات، خود را به امامِ محصور در سپاه حرّ، برساند. وقتی امام(ع) را دید، اشعاری در مدح ایشان سرود و امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند! امیدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خیر باشد، خواه کشته شویم و یا پیروز گردیم». حرّ خواست تا طرمّاح و همراهانش را دستگیر کند، چرا که موظف بود تا اجازه ندهد کسی به سپاه امام(ع) ملحق شود. امام(ع) اجازه عکسالعمل به حرّ را نداده و فرمودند: «این ها از یاران و انصار و به منزله همراهان من هستند و همان گونه که از جان خود دفاع میکنم، از ایشان نیز دفاع می کنم...»
امام(ع) از وضعیت مردم کوفه پرسیدند. مجمع بن عبدالله گزارش داد و جملهای ماندگار را به امام(ع) عرض کرد: «...فأفئدتهم تهوی إلیک و سیوفهم غداً مشهورهٌ علیک...» مردم (کوفه) قلبهاشان هوای تو را دارد و فردا، شمشیرهاشان علیه توست! (تاریخ طبری، ج5، ص 405)
امام(ع) سراغ قیس بن مسهّر را گرفتند و در پاسخ، خبر شهادت او را شنیدند و گریستند...
آن گاه طرماح پیشنهادات و در واقع، نصایح خود را با امام(ع) مطرح کرد و ضمن صحبتهای خویش به امام(ع) عرض کرد: «...بیایید با من برویم به دیار و موطن من تا شما را در کنار کوه «اجأ» منزل دهم و آن کوهی است دژ مانند که همواره ما را از قشون و لشکر کشی پادشاهان غسان و حمیر و نعمان بن منذر و هر سرخ و سیاهی پناه داده و به خدا هرگز خواری ندیدیم. من همراه شما میآیم و تو را در آن جا سکنا می دهم و شما نماینده نزد مردان قبیله طیّ که در کوه اجأ و سلمی هستند، اعزام نمایید تا سربازان پیاده و سواره شان گرد شما جمع شوند. به خدا ده روز نشود که بیست هزار شمشیر به دست از قبیله طایی فراهم گردد و تا جان دارند دست کسی به شما نخواهد رسید...»
امام(ع) طرماح را دعا کردند. طرماح قصد ترک امام(ع) و حرکت به سوی خاندان خود را داشت، چرا که از کوفه برایشان آذوقه تهیه کرده بود. هنگام جدا شدن از امام(ع) به ایشان عرض کرد: «خداوند شما را از شرّ جنّ و انس نگاه دارد. من خوارباری برای خانوادهام از کوفه تهیه کردهام، نزد آنها میروم و آن چه همراه دارم میبرم و به ایشان برسانم، سپس به سوی شما بر می گردم. اگر به شما رسیدم به طور قطع از یاران شما خواهم بود!» امام (ع) در پاسخ طرماح جملهای گفتند که طنین آن در تاریخ تکرار میشود: «إن کنت فاعلاً، فعجّل رحمک الله!» اگر می خواهی پس شتاب کن، خدایت بیامرزد!.. طرماح حادثه را از همین درخواست تعجیل امام(ع) حدس میزند و خود میگوید: از این که امام(ع) فرمود: تعجیل کن! دانستم که از رفتن به سوی کوفیان هراسی دارد!
طرماح با شتاب! به سمت قبیله خود رفت. وسایل و آذوقه را تحویل داد، وصیت کرد و به سرعت به سمت نینوا بازگشت. وقتی به همان منزل عذیب الهجانات که امام(ع) را در آن جا ترک کرده بود، رسید، خبر شهادت حضرت را دریافت کرد و با حسرت به سمت قوم و قبیله خویش بازگشت و دیگر هیچ خبری در تاریخ از او نیست! (نک: تاریخ طبری، ج 5 صص 404-407)
تابش در ادامه و پس از ارائه شرح حال طرماح در مقاله میآورد: آری طرماح با همه خوبیها و صفایش، با ریشه محکم و اصالت تشیعش، وقتی میرسد که دیگر در نینوا لالهای نیست و آتشها خاکستر شدهاند و از حسین(ع)، جز سری بر روی نیزه باقی نمانده! طرماح شاید اهل بهشت باشد، اما دیگر در حائر حسین(ع) جای ندارد و مغبوط نشد و مورد حسرت آدمیان قرار نگرفت تا به او نیز چونان هفتاد و اندی یاران حسین(ع) بگویند: یا لیتنی کنت معکم! طرماح با همه تیزفهمی و عشقش به نصرت حسین(ع)، از فرصتی که برایش فراهم و از دریچهای که برایش گشوده شد، با تأخیر و تسویف خود، بیبهره ماند و این تسویف و تأخیر، به خاطر هر عذر و بهانهای که باشد، در واقع از ترجیح آن بهانه حکایت دارد که بهانههای ما، ما را از تکالیف، باز میدارد.