به گزارش کربوبلا، سید ضیا مرتضوی در دومین بخش سخنرانی خود با موضوع «شناسایی قاتلان امام حسین علیهالسلام» با اشاره به قاتل بودن یزید از منظر حاکم بودن وی، گفت: یزید ولو به صورت نامشروع، حاکم بود و قدرت را در دست داشت. یزید به طور کامل از اوضاع جاری، از زمان آغاز حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه آگاه بود و نامهای به ابنعباس نوشته و او را نصیحت کرده و از او به عنوان بزرگ بنیهاشم خواسته تا میانجیگری کند زیرا حسین (ع) به دنبال فتنه است. همچنین وقتی مسلم به کوفه آمد یزید به ابنزیاد که در بصره بود نامه نوشت و گفت طرفداران من از اهل کوفه به من نامه نوشتهاند و خبرم کردهاند که مسلم جمعی را جمع کرده و اختلافافکنی میکند. ماجرای این نامه مفصل است اما در نامه نخست به بصره، از ابنزیاد میخواهد با حفظ سمت به کوفه رفته و جلوی مسلم (ع) را بگیرد. اما یزید بعد از شهادت جناب مسلم و فرستادن سر او و هانی به دمشق توسط ابنزیاد، نامه دیگری به او در کوفه نوشت که جالب است. یزید در این نامه میگوید گزارش داده شده که حسینبنعلی (ع) راهی عراق شده، افراد خبرچین و کمین در مسیرها و در مراحل مختلف بگذار و مراقب باش و هر کس را به مجرد اینکه احتمال دادی از نیروهای حسین (ع) یا طرفداران اوست زندانی کن. همچنین در ادامه این نامه از ابنزیاد خبرها، چه بد و چه خوب را در قالب گزارش روزانه میخواهد. بنابراین یزید کاملا در جریان بود و در غیر این صورت نمیتوانست شرایط را اداره کند. طبیعت کار اقتضا میکرد که آگاه باشد.
مرتضوی ادامه داد: از طرف دیگر یزید، جلاد جوانی به نام ابنزیاد را برای مقابله با امام گذاشته است، زیرا حاکم قبلی کوفه را ناتوان میدید. ابنزیاد فردی قساوتپیشه است که از خونریزی لذت میبرد. یزید با ابنزیاد رابطه خوبی نداشت زیرا وقتی معاویه یزید را به ولایتعهدی معرفی کرد، زیاد پدر عبیداللهبنزیاد با این ولایتعهدی همراهی نکرد و کسی که پدرش ولایتعهدی یزید را قبول نکرده، همواره متهم است، برای همین معاویه، ابنزیاد را به بصره فرستاده بود. بنابراین زمینه برای خوشخدمتی فردی مثل ابنزیاد فراهم بود. یزید میخواست ابنزیاد را برکنار کند اما با پیش آمدن قضیه امام حسین (ع)، از فرصت استفاده کرد و با منصوب کردن کسی مثل ابنزیاد، سعی کرد خودش را از مسئولیت و دخیل بودن در قتل رها کند.
وی با بیان اینکه از سوی دیگر مسئولیت کلی زمامدار در برابر کارگزاران و دستنشاندههای خود مخصوصا در حکومتهای متمرکز معلوم است، بیان کرد: ابنابیالحدید به نقل از عبداللهبنعباس که شاهد کشمکشی بین امام و عثمان بوده است، نقل میکند که امام علی (ع) در در سالهای آخر عثمان که با اعتراضات زیادی مواجه شد، پادرمیانی و توبیخ و تذکر میکردند. عثمان کجخلقی میکرد زیرا تصور میکرد معترضان از سوی امام علی (ع) تحریک شدهاند. عثمان، علی (ع) را عتاب کرده بود که چرا اختلافافکنی میکند و حتی گاهی حضرت را از مدینه خارج میکرد. عثمان میگفت چرا علی (ع) رفتاری همانگونه که با دو خلیفه قبلی داشت را با وی ندارد، با اینکه از نسب فامیلی به او نزدیکتر است و باجناق بودند.
اگر یک عامل دستنشانده مثل ابنزیاد از رضایت یزید نسبت به جنایت خود اطمینان نداشته باشد، چگونه میتواند بدون ترس و با افتخار، به عنوان یک نیروی خودسر و بدون برنامهریزی قبلی در این مهم نقش نداشته باشد؟ خاطر این فرمانده و دستنشانده از کجا آسوده است؟
مرتضوی، با اشاره به رد این اتهامات از سوی حضرت علی (ع) و قصد مسئولیتپذیری ایشان نسبت به خطاها، ادامه داد: حضرت همواره به عثمان میفرمودند من خیرخواه تو هستم. وقتی در مشکلات انسانهای خیرخواهی چون امام علی (ع) را، آن هم به دسیسه مروان کنار زد، عاقبتش چنین شد. مانند خلیفه سوم که میخواست یک روزی به امام رشوه بدهد و امام نپذیرفت ولی عثمان با چوب دستیاش به سر و صورت امام زد. حضرت در این مورد میفرماید که من حتی به چوب او دست رد نزدم و بعد وقتی بیرون آمدم گفتم دیگر کاری با تو ندارم. امام میگوید هیچ حاکمی نمیتواند از باطلی که در حیطه اختیارات و مسئولیتهایش اتفاق میافتد، خود را تبرئه کند مگر اینکه با گناهان و فسادها به صراحت برخورد کند.
وی در ادامه گفت: امام علی (ع) به او خطاب میکند که به سوی خدا برگرد چرا که فرصتت خیلی کم است و از عمرت چیزی بیشتر از فاصله تشنه شدن الاغ نمانده است (ضربالمثل عربی) تا کی و تا کجا؟ بس است دیگر. این بیخردان بنیامیه را نمیخواهی از آبروی مسلمانان باز داری و جلویشان را بگیری؟ حضرت ادامه میدهد چرا دستشان را باز گذاشتی و محدودشان نمیکنی؟ به خدا سوگند اگر یک کارگزار و یا مسئول تو در غرب سرزمین تو ظلم کند، تو در گناهش شریکی و تو نمیتوانی خودت را تبرئه کنی.
این پژوهشگر دینی با بیان اینکه بخش عمده نامههای امام علی (ع) درباره توبیخ و بازرسی از مسئولین میانی خود است، گفت: به عنوان مثال امیرالمومنین (ع)، یکی از کارگزاران خود را برکنار کرد و گفت من برای این تو را عزل کردم که در یکی از مجالس قضاوت و داوری صدای تو بالاتر از صدای طرف مقابل شده بود! صدایت را بلند کردی. یا در موردی دیگر حضرت علی (ع) کمیلبنزیاد را توبیخ کرد زیرا در برابر عبور دشمن ضعف نشان داده بود. همچنین برکناری محمدبنابیبکر از حکومت مصر؛ چرا که مصر پهناور بود و مبارزه با معاویهای که نسبت به آنجا طمع کرده اندازه توان محمدبنابیبکر نبود بنابراین مالک جانشین او شد، اگر چه محمدبنابیبکر ناراحت شد اما حضرت پاسخ داد میخواستم مسئولیت راحتتری به تو بدهم.
مرتضوی با اشاره به اینکه خطبه 216 نهجالبلاغه، قاعدهای است که حضرت به ما دادند و فقها در فقه نیز چنین قاعدهای را دارند، افزود: امام علی (ع) در میدان جنگ صفین فرمودند هر که سود میبرد باید زیان هم بکشد و با این نکته بیان کردند که حقالتکلیف به نسبت یکسان است. اگر دامنه اختیارات و گستره آن برابر مسئولیت هست، هر که بامش بیش برفش بیشتر. یعنی اختیارات بیشتر مسئولیت بیشتری هم دارد. اگر قائل به این شدیم که اختیارات قید ندارد پس مسئولیت هم قید ندارد. در حکومت معاویه که به یزید سپرده شده است جایگاه او چنین مسئولیتی را اقتضا میکند.
وی با اشاره به سومین بخش سخنان خود برای اثبات قاتل بودن یزید و تبرئه نشدن او در قتل امام حسین (ع) گفت: اعلام مستقیم و غیر مستقیم، رضایت عملی یزید بوده است. چگونه ممکن است یزید ابنزیاد را مامور نکرده باشد و دستی در قتل امام (ع) نداشته باشد، چنین چیزی را نمیشود پذیرفت زیرا رفتارهای یزید بعد از شهادت امام حسین (ع) با این سازگاری ندارد. او نه تنها رضایت قلبی داشته، بلکه به قتل امر کرده است.
یزید پس از شهادت امام، نامهای به ابنزیاد نوشت: تو به آن بالاترین مقامی که امکان داشت رسیدی.
مرتضوی در ادامه بیان کرد: میتوان گفت که ممکن است اتفاقات بسیاری در دنیا رخ دهد و عدهای بدون اینکه دخالتی داشته باشند، راضی باشند. اما روایت داریم که کسی که از کار قومی راضی باشد مانند این است که عضوی از آنهاست. ممکن است زمانی فردی مسئولیتی نداشته باشد و با شنیدن خبر جنایتی اعلام رضایت کند، اما این رضایت و خشنودی، با زمانی که فردی مسئول باشد و زیردست او یعنی ابنزیاد و عمرسعد، کاری را انجام داده و آن فرد رفتاری از خود نشان دهد که نمایانگر رضایتش باشد، متفاوت است.
دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اظهار کرد: گفته میشود اسرا را به همراه سرهای شهدا به شام فرستادند، اما اگر یک عامل دستنشانده مثل ابنزیاد از رضایت یزید نسبت به جنایت خود اطمینان نداشته باشد، چگونه میتواند بدون ترس و با افتخار، به عنوان یک نیروی خودسر و بدون برنامهریزی قبلی در این مهم نقش نداشته باشد؟ خاطر این فرمانده و دستنشانده از کجا آسوده است؟ چنانچه عدم توبیخ و عزل ابنزیاد و قاتلان و فرماندهان، برگزاری جشن عمومی پیروزی در شهر، جلسه ویژه یزید با دعوت سفیران و تبریکگویی به یزید، همه و همه حاکی از شادی یزید از این اتفاقات و رضایت او است.
وی با اشاره به نامه یزید به ابنزیاد پس از واقعه عاشورا به عنوان گواهی بر عاملیت یزید در قتل امام حسین (ع) گفت: یزید پس از شهادت امام، نامهای به ابنزیاد نوشت: تو به آن بالاترین مقامی که امکان داشت رسیدی، بعد شعری برای ابنزیاد خواند. از ابرها هم گذر کردی، کنار خورشید جای توست. نامه را که خواندی به شام بیا تا پاداشت را بدهم. وقتی وارد شام شد، یزید به احترام او بلند شد، او را در آغوش گرفت، بین چشمان او را بوسید، کنار خودش روی تخت نشاند، به آوازهخوان دربار گفت بخوان، به ساقی گفت شراب بریز و سپس شعر خواند.
مرتضوی با بیان اینکه در آن زمان به راحتی افراد و مهمانها را وارد خانواده و خانه خود نمیکردند اما در تاریخ نقل شده که یزید، ابنزیاد را یک ماه در شام پذیرا بود و او را وارد خانواده خودش کرد، گفت: علاوه بر اینها یک میلیون درهم به او و عمر سعد داد. خراج یک سال عراق را برای ابنزیاد آزاد گذاشت حتی بعدا برادر عبیدالله یعنی مسلمبنزیاد را نیز تکریم کرد و ولایت خراسان را به او داد.
وی در پایان سخنان خود گفت: اگر بخواهیم در مقابل کسانی که یزید را تبرئه میکنند و میگویند یزید در شام بوده و ابنمرجانه خودسرانه این کار را کرده است، استدلال کنیم که چرا یزید را قاتل میدانیم؟ یکی از استدلالهای ما آن شواهدی است که نشان میدهد سببیت در قتل داشته است، دوم اینکه یزید در جایگاهی است که نمیتواند سلب مسئولیت از خودش کند آن هم در برابر چنین جنایتی که فقط در کربلا محدود نبود. سوم اینکه رفتارهای بعدی یزید؛ چه قولی و چه عملی نشاندهنده این است که او مجرم اول در شهادت امام حسین (ع) است.
گفتنی است قسمت اول این سخنرانی در این لینک (karbobala.com/news/info/4188) قابل مشاهده و مطالعه است.