یکى از راههای ارزیابى روضه الشهداء شناخت مصادر و منابع این کتاب است. متأسفانه، ملاحسین آگاهیهای مفصلى از مآخذ کار خود به دست نداده است، اما از همان مقدار که آورده، میتوان حدس زد که صرفنظر از گرایش او به داستانى کردن رخدادها، علاقهمند بوده است، تا مطالب خویش را از مصادر موجود برگیرد و یا حداقل بر آن بوده تا چنین وانمود کند که مطالبش متکى به منابع دیگر است. بهعلاوه، همانگونه که خواهیم دید، گاه و بى گاه به کار نقد و بررسى برخى نقلها نشسته است. بااینحال، و با صرفنظر از آنکه در بیشتر موارد و بهویژه موارد حساس، هیچ مصدرى را یاد نکرده، مصادر نقلشده، خود محل اشکال واقعشدهاند. به سخن دیگر، نگاهى به نام مصادرى که وى بیش از همه از آنها نقل کرده، نشان میدهد که او از آثار غیرمعتبر و نامشهور بهره گرفته است. دراینباره، اظهارنظر افندى، کتابشناس بلندپایه شیعى حجتى تمام است. وى پسازآنکه اشاره میکند که کاشفى از برخى از کتابهای شیعى چون عیون اخبار الرضا از صدوق و ارشاد از مفید و اعلام الورى از طبرسى و کتاب الآل ابن خالویه استفاده کرده مینویسد: (ولکن أکثر روایات هذا الکتاب بل جمیعها مأخوذه من کتب غیرمشهوره بل غیر معوَّل علیها).1
با یک دور مطالعه کتاب به قصد استخراج منابع، اسامى زیر بهعنوان کتابهایی که کاشفى از آنها بهره گرفته، به دست آمد. موارد استفاده وى از آنها در برابر هر عنوان اشارهشده و در مواردى درباره خود کتاب نیز توضیحى آمده است. در موارد دیگر یا شهرت کتاب و یا عدم اطلاع ما سبب شده تا توضیحى داده نشود.
1 ـ کتاب الآل، 122. در عبارت آمده است که: و ابنبابویه در کتاب آل آورده، درحالیکه ابن خالویه درست است. قاعدتاً این نقل باواسطه از کتاب دیگرى مثل کشف الغمه صورت گرفته است2.
2 ـ اسباب النزول، واحدى، 154.
3 ـ بشائر المصطفى، 146. این نقل نیز باید بهواسطه کتاب دیگرى باشد. اربلى در کشف الغمه دو بار از کتاب بشائر المصطفى نام میبرد. محتمل است که مقصود کتاب بشاره المصطفى لشیعه المرتضى باشد3.
4 ـ تاریخ ابوحنیفه دینورى (اخبار الطوال), 360.
5 ـ تاریخ اعثم کوفى، (الفتوح), 217, 353.
6 ـ تاریخ طبرى. 167.
7 ـ تاریخ المعالم، 389, 407.
8 ـ ترجمه (و شرح) سوره یوسف، امام رکنالدین محمد المشهور به امامزاده، 36.
9 ـ تفسیر سوره فاتحه، امام نجم الدین نسفى، 132, 196.
10 ـ تکلمه؟, 23.
(شواهد النبوه لتقویه یقین اهل الفتوه) عنوان کتابى است که کاشفى بهره فراوانى از آن گرفته است. این کتاب از ملاعبدالرحمن جامى است که در سال 885, به خواهش امیر علیشیر نوائى در هرات تألیف شده است.
11 ـ درج الدرر [فى میلاد سید البشر], 82, 98. این کتاب از امیر اصیل الدین ابوالمفاخر عبدالله بن عبدالرحمان حسینى دشتکى شیرازى شافعى است. او به درخواست سلطان ابوسعید به هرات رفت و در سال 883 درگذشت از این کتاب نسخههای مختلفى در کتابخانههای جهان ازجمله کتابخانه مجلس شوراى اسلامى و آستان قدس موجود است.4 نسخهای نیز در کتابخانه آیه الله مرعشى به شماره 7070 موجود است.
12 ـ دلائل النبوه، ابونعیم اصفهانى، 158 (در عبارت به ابوالشیخ اصفهانى نسبت داده شده!).
13 ـ روح الارواح، 10, 212.
14 ـ روضه الاحباب [فى سیر النبى والآل والاصحاب], 71, 81, 98 (سه بیت شعر), 104, 149, 152. این کتاب از امیر جمالالدین عطاءالله بن فضلالله حسینى دشتکى است. کتاب مزبور در سال 900 تألیف شده است. نسخههای بیشماری از آن در کتابخانههای جهان و ازجمله ایران موجود است. یکبار نیز در لکهنو به چاپ رسیده است.
15 ـ روضه الاسلام، قاضى سدیدالدین جیرفتى، 107.
16 ـ روضه الواعظین، 117 (در عبارت آمده است که شیخ مفید در روضه الواعظین آورده!).
17 ـ زلال الصفا [فى احوال المصطفى], 70. این کتاب از ابوالفتح محمد بن احمد بن ابى بکر الکارتانى؟ است. وى چندى در کرمان در دربار پادشاه خاتون بوده (سال 693) پسازآن به یمان (1) رفته و این کتاب را براى ابوالنصر دیباج بن فیلشاه فرمانرواى گیلان نوشته است. نسخهای از آن در لنینگراد موجود است5.
18 ـ زهره الریاض، 392. کتابهای مختلفى با این نام وجود دارد. در میان آنها کتابى با نام زهره الریاض و نزهه القلوب المراض وجود دارد که به نقل شیخ آقابزرگ6 کشف الظنون از آن یادکرده و نوشته است که ملاحسین کاشفى در تحفه الصلوات از آن ذکرى کرده است. او افزوده که کتاب در مواعظ است اما معتبر نیست.
19 ـ ستین الجامع للطایف البساتین، امام سیف النظر ابوبکر طرسوسى، 130 (خود کاشفى کتابى با عنوان الجامع الستین در تفسیر سوره یوسف دارد.)
20 ـ سنن ترمذى، 153, 175.
21 ـ سیر امام شهید امام اسماعیل خوارزمى، 107. 357 در این مورد بهعنوان تفسیر کبیر امام اسماعیل بخارى یادشده که محتملاً سیر، تفسیر شده است. 357 (مؤلف: امام اسماعیل بخارى رحمهالله در تفسیر کبیر آورده که امام زاهد ـ قدس سره ـ در مجلس عاشورا میگفت…)
22 ـ سیر کبیر، 244 (مؤلف نوشته است: و امام طبرى در سیر کبیر آورده که…; شاید تاریخ طبرى مراد باشد، چنانکه شاید مقصود شماره پیش باشد).
23 ـ شرح تعرف، 153.
24 ـ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، قاضى عیاض، 25.
25 ـ شواهد النبوه، 26, 90, 94, 127, 145, 151 (از دلایل امام مستغفرى), 152, 155, 156, 159, 170, 171, 174, 187, 191, 194 (دو مورد), 243, 247, 271, 357 (از ربیع الابرار زمخشرى), 363, 364, 397, 399, 407, 418 (دو مورد).
(شواهد النبوه لتقویه یقین اهل الفتوه) عنوان کتابى است که کاشفى بهره فراوانى از آن گرفته است. این کتاب از ملاعبدالرحمن جامى است که در سال 885, به خواهش امیر علیشیر نوائى در هرات تألیف شده است. موضوع آن بیان شواهد و دلایل نبوت رسول خدا (ص) و امورى است که در این زمینه به صحابه، امامان و تابعین مربوط میشود. رکن اول آن در شواهد و دلایل پیش از ولادت آن حضرت؛ رکن دوم از ولادت تا بعثت; رکن سوم از بعثت تا هجرت; رکن چهارم از هجرت تا وفات; رکن پنجم آنچه مخصوص به دوره خاصى نبوده؛ رکن ششم شواهدى که از ائمه اطهار و صحابه به ظهور آمده؛ رکن هفتم شواهد مربوط به تابعین و طبقات صوفیه و خاتمه در عقوبت اعدا.
شواهد النبوه در سال 1302 در هند به چاپ رسیده و نسخه چاپى آن در کتابخانه آیه الله مرعشى به شماره مسلسل 102396 موجود است. علیاصغر حکمت نیز شرحى از این کتاب در کتاب جامى خود (تهران، 1320, ص 138) به دست داده است. درباره نسخههای خطى و چاپى آن نک: ادبیات فارسى، استورى، صص 802 ـ 797.
ناشر چاپ هند در خاتمه الطبع نوشته است: هرچند در کتب دیگر مانند مدارج النبوه و معارج النبوه و غیره بهمثابه همچنین تقاریر ضبط کردهاند، لیکن همانا اینچنین توضیحات لایق و فایق خصوص شواهد احوال حضرات ائمه اطهار و اصحاب کبار کس ننگاشته (صفحه آخر چاپ هند).
26 ـ صحیح نسائى، 153.
27 ـ صحیفه رضویه، 22 (در صحیفه رضویه که احادیث آن مسند به حضرت سلطان خراسان امام على بن موسیالرضا ـ علیه التحیه والثناء ـ است و آن حضرت از آباى کرام عظام خود نقل فرموده), 174, 394 (دو مورد). گفتنى است که نسخهای از صحیفه الرضا در کتابخانه مسجد اعظم قم وجود دارد که بر روى آن اجازه روایتى به خط ملاحسین کاشفى براى فرزندش آمده و عیناً در پایان چاپ روضه تصحیح شعرانى گراور شده است.
28 ـ عیون اخبار الرضا (ع) 19, 67, 90, 194, 355 (دو مورد), 393.
29 ـ فصل الخطاب، 197.
این کتاب از خواجه محمدپارسا، بنیادگذار طریقه نقشبندى است که در زمان کاشفى اکابر هرات بر این طریقه بوده و به نقل فرزند کاشفى، خود ملاحسین نیز از آن پیروى میکرده است. خواجه محمد در این کتاب علاوه بر رسول خدا (ص) شرحى از خلفا و امامان دوازدهگانه دارد. گرچه در آنجا به روافض سخت حمله کرده و درباره امام زمان (ع) نیز مطالبى جز آنچه نزد شیعه شناختهشده است، آورده است. کتاب وى باید مبناى عقیده نقشبندیه درباره خلفا و امامان باشد.
30 ـ کتب سماوى (تورات یا…), 68.
31 ـ کنز الغرایب، 23, 73, 195, 207, 242, 359, 378, 389, 394 (دو مورد), 397.
نام اصلى این کتاب، کنز الغرایب فى قصص العجایب است که در شرححال خلفاى چهارگانه و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به سال 882 نوشتهشده است. مؤلف آن نجم الدین قاسم بن محمد مذمکینى است. درباره آن نک: ادبیات فارسى، استورى، ص 1034. از این کتاب در مفتاح الجنه نیز در نقل برخى از معجزات استفادهشده است7.
32 ـ گل و هرمز، فریدالدین عطار، ص 175.
33 ـ [کتاب] مبکیات، امام وقار رحمهالله، 78.
34 ـ مختارنامه، 365. کتابهای متعددى با این نام شهرت دارد; یکى از آنها که در سال 946 به فارسى ترجمهشده، تألیفش اندکى بعد از زمان ملاحسین است.
35 ـ مرآه الجنان (یافعى), 11, 398 (دو مورد).
36 ـ مسند احمد بن حنبل، 25, 150.
37 ـ مصابیح القلوب، 11, 245. روملو بهاشتباه این کتاب را از خود کاشفى دانسته8 درحالیکه کتاب از مولى حسین شیعى سبزوارى است9.
38 ـ مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، 243.
39 ـ معارج النبوه، [فى مدارج الفتوه] 131, 133. این کتاب از معینالدین فراهى متوفاى 907 هجرى است. نام دیگر کتاب سیر شریف و سیر معینى است. کتاب مزبور عمدتاً تاریخ زندگى و معجزات رسول خداست. تألیف این کتاب در سال 891 آغازشده است10.
40 ـ مقتل الشهداء، 205 (در اینجا مؤلف گفته: و ابوالمفاخر رازى در مقتلى که نوشته چند بیت از منظومات خود از قبل اهل کوفه آورده است و دو بیت از آن اینجا افتاد), 263, 278 ـ 279, 281, 288, 294, 304, 305, 309, 322 ـ 322, 329 ـ 330, 338, 343, 353, 365 (دو مورد اخیر نثر است نه نظم), 381, 395, 399. ازآنچه کاشفى از این کتاب نقل کرده ـ و متأسفانه تاکنون منبع دیگرى درباره این کتاب نمیشناسیم ـ چنین برمیآید که کار عمده ابوالمفاخر، ترجمه ارجاز عربى بوده که به برخى از شهداى کربلا منسوب بوده است. بااینحال همانگونه که در موارد نقل اشاره کردیم، مطالبى به نثر نیز در آن بوده است. ابوالمفاخر از ادیبان شیعى دوازدهامامی قرن ششم هجرى بوده که قصیده جاودانهای درباره امام رضا (ع) سروده است. ما در جاى دیگرى ازآنچه درباره وى نقلشده سخن گفتهایم11.
باید دانست که نور الائمه از مهمترین آثارى است که کاشفى در تألیف کتاب خود از آن بهره برده است.
41 ـ مقتل امام اسماعیل، 278, 351 (مؤلف: امام اسماعیل بخارى آورده. مطلب نقلشده نمیتواند به صحیح بخارى ربطى داشته باشد چون درباره ماجراى بریدن سر امام حسین (ع) در قتلگاه است), 371 (امام اسماعیل آورده).
42 ـ مناقب خوارزمى، 127.
43 ـ موالید [الائمه] 117, 194, 195 (در این دو مورد از ابن الخشاب نقل کرده).
44 ـ نور الائمه (مقتل), خوارزمى، 99, 113, 205, 230, 254 (مؤلف در اینجا میگوید: چنانچه در تاریخ ابوالمؤید موفق بن احمد مکى مسطور شده) 259 (سه بیت شعر فارسى از نور الائمه نقلشده), 260, 269, 271, 287, 288, 289, 295, 297, 299 (مؤلف: نور الائمه دو سه بیتى از ترجمه رجز او را آورده), 315, 316, 336 (ابوالمؤید خوارزمى آورده), 336 (سه بیت شعر فارسى), 344 (سه بیت شعر فارسى), 346 (نور الائمه از امام جارالله علامه نقل میکند), 353 (ابوالمؤید خوارزمى آورده), 357, 358, 364, 380, 391 (سه مورد اخیر از ابوالمؤید), به هر روى باید دانست که نور الائمه از مهمترین آثارى است که کاشفى در تألیف کتاب خود از آن بهره برده است. متأسفانه با جستجوى مختصرى که انجام شد، روشن نشد که این متن آیا ترجمه مقتل خوارزمى است یا چیز دیگر.
علاوه بر مواردى که کاشفى نام کتابى را بهعنوان مأخذ خود یادکرده، در چند مورد محدود از افرادى که صاحب کتابى هستند مطلبى نقل کرده، اما نامى از کتاب آنها به میان نیاورده است. ازجمله: از امام رضى بخارى (12), ابن اسحاق (74), شیخ مفید (144, 193), حاکم خثعمى (281), شیخ اوحدى (368), امام ترمذى (398), شرفالدین نسابه (399), ابن عنبه (400), ندافى نسابه (402), ابن یمین (416), نسابه دینورى (417).
به نام الله تخیلات پوچ! این مصحف و امثال این مصاحیف و کتب و مقاتل ، سراسرشان مملو از خرافات و جعلیات و افسانه های بی سر و تهی میباشد که هیچ محقق و عاقل و عالمی تاییدشان نکرده و نمیکند ، حتی اگر نیت اولیه نگارنده اش را کنار گذاشته و با ارفاق بسیار نیمه پر لیوان را بنگریم... بدون شک در ادامه صرفاً توسط برخی از منفعت طلبان عوام گرا و بی علم، برای شور و حرارت دادن به مجالس خود (با نیت رسیدن به مقاصدی معلوم شخصی در هر شکلی...!!) به خورد عوام کم سواد و از دنیا بیخبر داده شده است؛ این جعلیات در طول زمان و بمرور، برای داغ کردن و رونق بخشیدن به منابر مخصوص(بخوانید به جیب و حساب مالی مخصوص!) همواره تکرار شده و عده ای نیز با نیت سالم ولیکن عقلی نچندان سالم و صحیح (!) ، عقاید و باورشان را بر روی همین داستانهای بی ریشه بنا نهادند و با این انحرافات رشد کرده و خو گرفته اند و صد افسوس...که.... ره شان به سوی ترکستان...........! :S به هر روی... جعلی بودن و چرند بود بسیاری از ماجراها و داستانهای وارده در این مقتل و امثالهم آنقدر اظهر من الشمس و مبرهن میباشد که هر کس با نازل ترین درجه عقل و علم و با کمترین بهره از شعور و خرد هم به بی پایه و اساس بودنشان پی میبرد و حتی نیاز به تحقیق و بررسی هم ندارد! فقط و فقط همان عقل فطری وابتدایی کفایت مینماید و علمی خاصی هم نیاز نیست! در هر حال ، شاید بتوان پافشاری بی اطلاعان کم سوادعوام را تا حدودی درک کرده و احساسات عوامانه ای که بصورت آبااجدادی و افسانه وار به ارث برده اند را هضم کرد ولیکن حساب آن عده از حضرات که لباس مثلا علم به تن کرده و مدعی دانش اند و داعی ارشاد و تعلیم تربیت کاملا روشن است.... اینکه عالم باشی و باز هم بر روی این توهماتی که موجب وهن دین و مذهب و افترا به الله و دروغ بستن به رسول و اهل بیت و شریعت است، .اصرار بورزی، تنها نشان دهنده سو نیت و غرض است... و استفاده از نیت پاک مردم برای رسیدن به......! :-| (چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است) خدا را هزار مرتبه شکر که اکثر علمای ما از این مسایل بری هستند و حتی کمر به مبارزه با این جعلیات پرداخته و برای زدودن اباطیل و خرافه از تنه پاک و طاهر شریعت و دین و مذهب تلاش و پشتکار ویژه ای دارند. و خدا را هزار بار بیشتر شکر که روز به روز به اطلاع وآگاهی و فهم مردم افزوده گردیده و دیگر هر باطل و افسانه و داستانی بی سندی را بسادگی قبول و باور نمینمایند و حتی هر خبر و روایت و نقل را مورد سوال و پرسش و اشکال قرار میدهند و خودشان یک ا محققند.... و انگار همبن موضوع به مزاق آن عده که نانشان در گرو جهل مردم است خوش نیامده و دادشان را در آورده.... طبیعی ست برای آنانی که زرق و روزی حود را در این فرو رفتن عوام در جهل و خرافه میطلبند ، این رشد و دانایی مطلوب و مطبوع واقع نگردد! و طببعی تر است که دل خوشی هم از علمای مومن و متعهد و محققان و روشنگران حقیقی تشیع نداشته باشند! ضمنا از آن دسته از دوستانی که سنگ این کتب را به سینه میزنند و برای تببین و نشر روایات تخیلی و مجعولات درونشان بخصوص جعلیات وارده در روضه الشهدا کاشفی و اسرار الشهاده دربندی گریبانی چاک میدهند که همچون غیرتی را برای قرآن کریم الله ذوالجلال از آنان ندیده و نمیبینیم، بایستی عرض کنیم که بد نیست که نظر علمای طراز اول و بزرگان و دانشمندان بلااختلاف تاریخ تشیع ، در مورد این کتب و مقاتل و همچنین نویسندگانشان(!) را مطالعه ای بفرمایند...به طور مثال بد نیست مروری بر آرای محدث نوری (صاحب مستدرک الوسایل) و شیخ عباس قمی و علامه طهرانی و... را مروری نمایند! از متاخرین هم که دیگر الی ماشاالله...... از آخوند خراسانی و علامه استاد مطهری و .... هرچند... باز هم مکررا عرض میکنم برای پی بردن به جعلی بودن بسیاری از این مسایل، حتی نیاز به مراجعه به آرای علما و تحقیق و بررسی هم نیست و همان شعور مقدماتی هر انسان کفایت میکند. (الله اعلم) والسلام علی من تبع الهدی! /یا حق/