در قسمت پیش  بحث آگاهی امام حسین و حتی دیگران از این اتفاق را بیان کردیم و این قسمت به ادامه می پردازیم

بحثی برای درک سازگار بودن علم به شهادت با تلاش برای زندگی قانونی:
با افزایش رشد شخصیت آدمی، دو حقیقت مهم درباره‌ی زندگی و مرگ، برای انسان کشف می‌شود:
حقیقت یکم: زندگی و مرگ دو جزء مکمل یکدیگر در مجموعه‌ی منظم عالم هستی است.
بدیهی است که زندگی یک پدیده‌ی گسیخته از همه‌چیز که در یک خلأ محض قرار گرفته باشد، نیست. زندگی مجموعه‌ای از واقعیت‌ها در عالم هستی است که آشنایی لازم و کافی با آن، بدون آگاهی و آشنایی از اصول کلی آن مجموعه ولو به طور اجمال، امکان‌پذیر نیست. همان‌گونه که شناخت حقیقی یک جزء مرتبط با اجزای مجموعه‌های دیگر، بدون شناخت کل آن اجزاء منفرداً و در حال تشکیل جمعی امکان‌پذیر نیست.
بنابراین، برای درک و فهم بهتر حقیقت زندگی، لازم است که اطلاعی از اصول کلی این کیهان بزرگ که پدیده‌ی زندگی به‌عنوان جزئی بسیار با اهمیت از آن محسوب می‌شوند، داشته باشیم، مانند حدوث و قانونمندی و تحول و شکوه و ارتباط فوق طبیعی و حکمتی که در این کیهان وجود دارد. سپس ضروری است که با مقداری از اصول و قواعد خود پدیده‌ی زندگی و آن قوانین و جریانی که در به وجود آمدن آن در این مجموعه‌ی کیهان مؤثر بوده است، آشنایی لازم به دست بیاوریم. بالاتر از همه‌ی این‌ها یک معرفت عالی در هدف اعلای این زندگی ضرورت دارد که با عبور از پل مرگ آماده‌ی وصول به آن می‌گردیم.
با به دست آوردن این آشنایی و معرفت است که «زندگی و مرگ» دو جزء مکمل یکدیگر در متن مجموعه‌ی این جهان بزرگ تلقی می‌شوند، لذا برای رشد یافتگان این دیدگاه افقی بالاتر وجود دارد که پدیده‌ی مرگ به هیچ وجه به‌عنوان فنا و نیستی و نابودی و زوال برای آنان مطرح نیست زیرا آنچه واقعیت دارد این است که زندگی (حیات) حقیقتی است با مشیت خداوند که از کانال مواد و قوانین عالم کیهان عبور کرده و مدتی در وجود آدمی فعالیت‌های خود را در آماده ساختن شخصیت (نفس، یا من، یا جان) او، انجام می‌دهد و برای ورود به منزلگه نهایی خود که سرای ابدیت است از پل مرگ می‌گذرد.
حقیقت دوم: که با پیشرفت و رشد شخصیت آدمی کشف می‌شود این است که، زندگی با اینکه نمود یک واحد مستمر را دارد، مانند ذرات نور در جریان انفصالی است.
در ابیات زیر دقت کنیم:
هر نفس نو می‌شود دنیا و ما بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
عمر چون جوی نو نو می‌رسد مستمری می‌نماید در جسد
چنان‌که:
شاخ آتش را به حنبانی به ساز در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع می‌نماید سرعت انگیزی صنع
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
جلال الدین مولوی
این حقیقت با توجه به اصل دوام خداوندی برای دوام موجودات، مخصوصاً پدیده‌ی زندگی کاملاً روشن می‌گردد. همچنین برای بیشتر روشن‌تر شدن این حقیقت، توجه به آن حدیث مشهور بسیار مفید است که امام علی (ع) فرمود:
برای دنیای خود چنان عمل کن که گویی برای همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرت خود چنان عمل کن که گویی فردا خواهی مرد.
با درک این حقیقت است که شخصیت آدم رشید همواره در مرز طبیعت و فوق طبیعت (حیات و فوق حیات) حرکت می‌کند.
این نوع زندگی که فوق زندگی طبیعی و معمولی است، در عین حال که عوامل و لوازم زندگی را جدی منظور می‌دارد، لوازم و نتایج قطع شدن آن را که مرگ نامیده می‌شود، نیز شهود می‌نماید. هر لحظه از لحظات زندگی هم مسیر است هم مقصد، چنانکه هم وسیله است هم هدف. این زندگی بر مبنای احدی الحسنیین (زندگی سعادتمندانه و مرگ سعادتمندانه) است که مستند است به «انّ صلوتی و نسکی و محیایَ و مماتی لله ربّ العالَمین؛ قطعاً نماز و عبادت و مرگ و زندگی من از آن خدا پروردگار عالمیان است» و بدیهی است که زندگی قانونی با احتمال وصول به هدف که اولین حسنی است مقدم بر شهادت است که دومین حسنی است بنابراین، امام حسین (ع) با علم به شهادت که یکی از دو سعادت حقیقی است از مسیر زندگی بر اساس احساس و تکلیف و فعالیت لازم برای چنین زندگی حرکت کرده است، گویی هر یک از لحظات این زندگی که به زودی به پایان خواهد رسید یک حجیت ابدی است که انسان رشد یافته باید حداکثر تلاش را برای بهره‌برداری از آن در راه تحصیل سعادت انجام بدهد. در اینجا باید یک نکته‌ی بسیار مهم را در نظر بگیریم و آن این است که:
علم یک انسان رشد یافته به بقای زندگی در یک زمان معین، با علم او به مرگ یا شهادت در یک زمان معین، آن علم مطلق نیست که مختص خداوند است.
انبیا و ائمه (ع)، بلکه حتی برخی از مخلصین اولیاءالله، با توجه به صفا و تهذب باطنی که به آداب الله و تخلق به اخلاق الله ناشی می‌گردد، می‌توانند برخی از حقایق غیبی را (چنانچه در مبحث گذشته اثبات نمودیم) درک کنند؛ که پایان زندگی (مرگ یا شهادت) هم ازجمله آن است. با این حال، این یک علم مطلق نیست که مساوی علم مطلق و به اصطلاح منابع اسلامی، علم مخزون خداوندی بوده باشد. لذا ممکن است که امامان شهادت خود را در یک زمان معین بر مبنای علم امامت و ولایت بدانند، ولی درجه‌ این علم هرگز به درجه‌ علم مخزون خداوندی که منشأ «بداء»، «یمحوالله مایشاء و یثبّت و عندهُ امّ الکتاب[1]؛ خداوند آنچه را که بخواهد محو می‌کند و آنچه را که بخواهد اثبات می‌نماید و کتاب اصل در نزد اوست» است نرسد. همین احتمال علم فوق امامت است که همه‌ی تصمیمات و اقدامات مربوط به تکالیف زندگی را، ضروری می‌نماید.
توضیح و بررسی مشروح که مورد مباحث ذیل مطرح شده است به خوبی می‌تواند امکان علم امام حسین (ع) به شهادت در حادثه کربلا را اثبات نماید:
1. آیا امام حسین (ع) می‌دانست در این قیام بزرگ شهید می‌شود؟
2. اخبار غیبی پیامبر اکرم (ص)
3. دو سؤال در مورد نظریه‌ی علم امام حسین (ع) به شهادت خود:
سؤال یکم: آیا با علم به کشته شدن در یک حادثه، تصمیم و اقدام ورود به آن حادثه مشروع است.
سؤال دوم: علم به یک کشته شدن در یک حادثه چگونه می‌تواند با فعالیت و اندیشه‌های مربوط به زندگی و اهداف آن سازگار باشد؟
و پاسخ به این دو سؤال
4. مقدمه‌ای بر درک سازگار بودن علم به شهادت، تلاش برای زندگی قانونی. با افزایش رشد شخصیت آدمی، دو حقیقت درباره‌ی زندگی و مرگ را باید در نظر گرفت:
حقیقت یکم: زندگی و مرگ دو جزء مکمل یکدیگر در مجموعه منظم عالم هستی است.
حقیقت دوم: زندگی با اینکه نمود یک واحد مستمر را دارد، مانند ذرات نور در جریان انفصالی است.
5- علم یک انسان رشد یافته به بقای زندگی در یک زمان معین، با علم او به مرگ و شهادت در یک زمان معین، آن علم مطلق نیست که در نزد خداوند است.
مجموع مباحث فوق به خوبی می‌تواند امکان علم امام حسین را به شهادت در حادثه کربلا، مانند علم امام علی (ع) به قاتل و زمان ورود ضربت جان‌گداز به سر مبارکش که شب نوزدهم رمضان بوده است اثبات نماید، نهایت امر، نه مانند آن علم مخزون خداوندی که مخصوص ذات اوست. با این مباحث که آن همه دلایل و شواهدی که علم امام حسین (ع) به شهادت خود در حادثه کربلا را اثبات می‌کند، نادیده گرفته نمی‌شود. چنانکه قیام آن حضرت برای همیشه بهترین الگو برای انسان‌هایی خواهد بود که احساس تکلیف درباره‌ی اصلاح و سعادت جامعه دارند.
امام حسین (ع) به‌سوی مکه حرکت کرد و این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفاً یترقب قال ربّ نجنی من القومِ الظالمین؛ موسی (ع) از شهر خارج شد در حالی‌که بیمناک و در انتظار حوادث ناگوار بود گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بده» و جاده بزرگ را پیش گرفت. اهل بیت آن حضرت به او پیشنهاد کردندکه از راه دیگری (که امنیتش بیشتر است) حرکت کنند. آن حضرت امتناع فرموده و در پاسخ آنان چنین فرمود: «نه سوگند به خدا، از همین راه می‌رویم تا قضای خداوندی چه باشد.» این آیه درباره‌ی حضرت موسی آن هنگام که از مصر خارج شد، بیمناک بود و انتظار حوادث ناملایم داشت و می‌گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران نجات بده.
همان‌طور که در مبحث پیشین گفتیم، حرکت امام حسین (ع) در متن زندگی طبیعی بر مبنای قانون زندگی بود به همین جهت بود که هنگامی که نزد ولید بن عتبه رفت، یارانی از دودمانش را که می‌توانستند در صورت بروز خطر جانی برای آن حضرت، دفاع نمایند، به همراه خود برد. ممکن است گفته شود: اگر امام حسین (ع) می‌دانست که در کربلا، شهید خواهد گشت، نمی‌بایست آیه فوق را در راه مکه قرائت نماید. پاسخ این سؤال، آن است که منظور آن حضرت از آیه شریفه همه‌ اجزای مجموعه‌ی حوادث حرکت از مدینه تا آخر داستان قیام بود؛ یعنی در همه‌ی آن حوادث و طول زمانی که برای پایان یافتن حوادث وجود داشت، حیات قانونی خود را که اولین حسنی (سعادت الهی) در صورت ادامه‌ی حکومت حق و عدالت بود، با احتمال مربوط به فوق، علم امامت (علم مخزون خداوندی که منشأ بداء است) در خطر نابودی به دست خدانشناسان ضد بشر می‌دید، اگر از دست دادن حیات قانونی (شهادت) هم مطلوب حسین (ع) بود، ولی بدیهی است که مطلوبیت شهادت در درجه‌ی بعد از به ثمر رساندن قیام که با حیات قانونی صورت می‌گرفت، قرار داشت.
با توجه به اینکه حسین (ع) از هرگونه وسیله‌ی دفاع برای حفظ جان خود و یاران و دودمان خود، بهره‌برداری می‌کرد. روشن می‌شود که می‌دانست در صورت حرکت از جاده‌ی معمولی خطری وجود ندارد و اگر خطری پیش بیاید مربوط به عواملی است که از علم امامت او بالاتر و مستند به علم مخزون الهی است.