َبکی عَلَی زینَبِ الکُبری و کُربَتِها
اَبکی عَلَی زینب الثَکلی و غُربَتِها
اَبکی عَلی زینب حُزناً لِمِحنَتِها[1]
همانکه سنگ صبور است مصیبتهای پدر را بعد از فراق مادر،
مصیبتهای برادر بزرگتر را پس از عزیمت پدر،
مصیبتهای برادر جگرگوشه را در کشاکش غربت،
مصیبتهای طفلکان بیپناه را در مسیر اسارت،
مصیبتهای رقیه سه ساله را در شام،
آری او مصیبت کشِ مصیبتهای نیامده است.
عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها.
نقل شده است که:
چون قنداقه زینب کبری را به محضر رسول خدا ـصلیاللهعلیهـ و آله بردند، این نوزاد دیدگان مبارک خود را برای هیچ کدام از اهل بیت ـع ـ نگشود. تا وقتی که در آغوش سیدالشهدا ـع ـ قرار گرفت و آنگاه بود که دیدگان مبارکش را باز نمود.
و نقل شده است که:
در مجلس یزید لعین سر مبارک سیدالشهدا ـع ـ از فراز نیزه به تمام اسرا نگاه میکرد ولی وقتی که مقابل حضرت زینب - س- رسید چشمها را روی هم نهاد و از گوشه چشم مبارکش اشک جاری شد.[2]
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله زائر کرببلا حق شفاعت دارد قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است کار ما دست تو آقاست اباعبدالله مستجاب است دعا گوشهی ششگوشهی تو حرمت عرش معلیست اباعبدالله هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت او نظر کردهی زهراست اباعبدالله بارها گفت اگر من ز حسینم، دیدم جلوهاش اکبر لیلاست اباعبدالله چشم ما روز قیامت به پر قنداقهست پسرت مالک فرداست اباعبدالله روزی گریهی ما دست رباب افتاده روضهخوان در دل صحراست اباعبدالله باب بینالحرمین از حرم عباس است همه جا سفرهی سقاست اباعبدالله هر که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم سینهزن زینبکبریست اباعبدالله مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم بردن نام تو غوغاست اباعبدالله مادرت گوشهی گودال تماشا میکرد بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله