زیاد آمده است، به بهانههای مختلف راهی میشود، میآید و آرام میشود و برمیگردد. هر وقت خسته شده است یا دلگیر، به هر سختی شده است خودش را میرساند، باید بیاید، یک جبر دوست داشتنی، یک جبر عاشقانه، اینجا که میرسد خودش را میسپارد به صداها، نگاهها، به پرواز قلبها، به عاشقانگیها، آنقدر تسکین مییابد، آنقدر فراموش میکند که انگار هر بار اینجا متولد میشود و بر میگردد تا دوباره کودکی کند، ساده عشق بورزد و ساده زندگی کند؛ اما برای من سخت است که هربار روحم را تنها بفرستم، این جسم خاکی من میترسد از تنهایی، میترسد از تنها و بی روح ماندن میان اینهمه تکه سنگ.
این بار روح و جسم هر دو آمدهایم، هر دو محتاج نوازش و آرامش هستیم، اینجا در کنار ضریح عشق، کسی یا چیزی توان مقاومت ندارد، مسیر نگاهها، مسیر خواستهها و مسیر دلها مستقیم به سمت چشمه ایثار و عشق و عظمت است، انگار اینجا مرکز زمین است و جاذبهاش به هیچ قلبی رحم نمیکند. اینجا که میرسند خودشان را میسپارند به صداها، نگاهها، به پرواز قلبها، به عاشقانگیها. عجیب نیست، اینجا همه پذیرفتهاند که ضریح اباعبدلله علیهالسلام کانون جذب عاشقی است.
اینجا روحم تسکین مییابد و فراموش میکند؛ اما باز هم میخواهم باهم باشند، میخواهم جسم و روح هر دو فراموش کنند، رو به ضریح ایثار میایستم و به فتوای حرم گوش میدهم، اینجا فتوا بر فراموش کردن است، بر ندیدن، بر نشنیدن، نگفتن، اینجا فتوا دادهاند که فقط باید بیندیشید؛ ای کاش توانش بود، شاید اگر این صداها نبود میتوانستم بیندیشم؛ اما این صداها اجازه نمیدهد، این صدای باران، صدای فریاد، صدای عبور.
نمیشود فکر کرد وقتی که خدا باران خود را این چنین از چشمان زائران نازل میکند و قطرات چه مشتاقانه هجوم میآورند برای لحظهای تماس با خاک پاک کربلا.
با این همه صدای فریاد، فکر کردن محال است، وقتی همه اینجا در عین سکوت عشق خود را فریاد میزنند و اعتراف میکنند به بد بودنشان.
و این عبور ملائک از گذرگاه برکات الهی حواس همه را به خود پرت کرده است، آنقدر زیاد است این حضور ملائک که گاهی میتوان شلوغی حرم را به پای فرشتگان نوشت . . .
خدایا اینجا فکر کردن محال است، یعنی عاشق بودن راحت تر است، خدایا ببخشید اگر عشق دوباره فتواها را نادیده گرفت.
عالی بود
درود بر شما