چکیده
قلب قرارگاه شهود و مرکز دریافت معارف باطنی بر مدار «طهارت» به شمار میرود. «قلب سلیم» فارغ از ماسوی الله و «قلب عَقول» درونگرایی برونگر بوده و در هندسه سلوک وحیانی از منزلت خاصی برخوردار است؛ به طوری که کاربست بنیادینی در کشف حقایق معرفتی و تولید دانش عرفانی دارد. اهمیت و ضرورت تبیین منزلت قلب آنجاست که در معارف حسینی معرفت قلبی نقش زیرساختی از مقام حدوث تا بقا در هندسه سلوک تا شهود ایفا میکند. مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که معرفت قلبی بر پایه مأثورات و برخی مکاشفات حسینی از چه منزلتی در هندسه سلوک برخوردار است؟ برای دستیابی به پاسخ از روش نقلی – عقلی استفاده شد و دستاورد نهایی این است که معرفت قلبی به صورت دوسویه و ذومراتب در مقام تحقیق و تحقق سلوک دارای منزلت بنیادی است و شهود در حالت خواب و بیداری ممکن و معرفتزاست.
مقدمه
در اهمیت، ضرورت و تبیین موضوع و مسئله مقاله لازم است ذکر گردد که شناخت شهودی در حوزه معرفت بسیار مهم و مؤثر است؛ ازاینرو منبع، روش و ابزار خاص خود را دارد. منبع آن «قلب» یا حقیقت وجودی انسان بوده و روش آن «سیر و سلوک» در منازل و مراحل گوناگون میباشد؛ همچنین معرفت شهودی «تزکیه نفس» را به عنوان ابزار مورد استفاده قرار میدهد. پس تحقق شناخت شهودی مترتب بر زمینهها، شرایط و عوامل است: 1- تزکیه نفس و طهارت روح؛ 2- ترک حب دنیا؛ 3- حضور مدام در مدرسه معرفت نفس؛ 4- تقوا به معنای خویشتنبانی و پارسایی یا صیانت نفس و نَزاهت از هر گناهی؛ 5- یاد خدای سبحان اعم از یاد قلبی، زبانی و عملی؛ 6- عمل صالح و خالص (ر.ک: جوادی آملی، 1383، ص 111-120) و در واقع تصعید وجودی و حرکت در مدار فطرت بر پایه شریعت، عامل شکوفایی همه استعدادهای معرفتی – معنویتی انسان است تا وی به بالاترین مراحل عرفان و شهود نایل گردد.
در عرفان تنها فهم و ایمان عقلی به رهاورد انبیایی کافی و کمال نیست، بلکه کمال در دریافت و تجربه شهودی آنهاست؛ به عبارت دیگر باید دانست که: 1- فهم ایمان قلبی و شهود عرفانی بالاتر از ایمان عقلی و برهان میباشد. 2- این امر در میدان جهاد اکبر سلوکی (مصاف عقل و عشق) حاصلشدنی است، نه در عرصه جهاد اوسط اخلاقی (جنگ فضایل و رذایل برای زاهد و عادل شدن). 3- انسانی که به قله عقل رسید، عاقل شد و در جبهه جهاد اوسط پیروز گردید، شایسته ورود به منطقه جهاد اکبر خواهد بود (ر.ک: همان، 1379، ص 298-301 و 1379 الف، ج 10، ص 57-59، 101-103، 187-239 و ج11، ص 70-80).
قلب مقام منبع، محل و مرکز معرفت عرفانی را داشته، دارای وجوه و ساحتهای گوناگون است و اگر به مرحله «قلب سلیم» «قلب مزکی» و «مصفا» و «قلب نورانی و مطهر» برسد، مراتب وجودی مختلف و مراحل تکاملی گوناگونی را به خود اختصاص خواهد داد، سپس به تناسب مرحله و وزان رتبه وجودیاش «معارفی» را از عالم بالا دریافت میکند. هرچه مجاری ادراکی و ابزارهای معرفتیاب که منتهی به «دریای دل» میشوند، پاکتر و جداول وجودی انسان زلالتر باشد، این معارف نابتر و «الهامات الهی» نیز شامل حال چنین انسانی خواهد شد تا مشاهدات درونی و بیرونی انسان صاحبدل که اهل تزکیه نفس، تذکیه عقل و تضحیه نفس است، هماهنگتر و به همافزایی معرفتی و همپوشانی ادراکی در «مراحل طولی» و مراتب و درجات دیالکتیکی عرصه معرفتشناسی خواهند رسید؛ زیرا «قلب» به معنای معنوی و حقیقت وجودی انسان هماره در حال «شدن» است.
با نگاه عرفانی قلب روحانی و الهی «شدن تکاملی» و تصعید وجودی یافته، با «رفعت»، «هجرت» و عروج از منزلی به منزل بالاتر و والاتر آشناست. بدین جهت اگر در مکتب فلاسفه اسلامی شناخت فلسفی مشتمل بر سه مرحله احساس، تخیل و تعقل است، شناخت در مکتب عرفانی اسلامی نیز بنا بر انواع مراحل و منازل سلوکی و تکثر مقامات معنوی دارای مراحل متکثر و متعدد است. به تعبیر استاد شهید مطهری (ره) «اگر منازل عرفان را در نظر بگیریم، شناخت چندمرحلهای است (ده مرحلهای است و به یک حساب صد مرحلهای و به حساب دیگر هزار مرحلهای)؛ ولی به یک حساب دیگر تکمرحلهای است. به این دلیل که همه از یک منبع یعنی «دل» برمیخیزد و منابع متعدد ندارد (مطهری، 1374، ج 13، ص 390). پس از حیث «منبع» یکمرحلهای و از جهت مراحل و منازل چندمرحلهای است.
به همین دلیل استاد جوادی آملی در خصوص فرایند معرفتشناختی قلب فرمودند: کسی که از طریق تزکیه نفس و تطهیر دل سلوک خود را آغاز نموده است، منازل و مراتبی را طی کرده و مقاماتی را واجد میگردد. در اولین مرتبه آگاهی قادر به معرفت اسرار عالم ملک و طبیعت میگردد و از این طریق بدون آنکه رنج شرایط و اسباب معرفت مفهومی را که مربوط به شناخت از دور است، داشته باشد، به حوادث گذشته و آینده نشئه طبیعت علم پیدا میکند» (جوادی آملی، 1379 ب، ج13، ص 338-337).
بنابراین مرتبه اول به دستیابی علم اسرار عالم ملکی اختصاص دارد. در ادامه ایشان تبیین دقیقی از مرتبه دوم دارد؛ به طوری که میفرماید:
در مرتبه برتر به اسرار عالم ملکوت و فراطبیعت پی میبرد. درک آن اسرار برای کسانی که از عالم ملک سفری را آغاز نکردهاند و جز آن به حقیقتی راه نبردهاند، مشکل و غیرممکن است. مرتبه فراتر از این رتبت، آمادگی نظر به جبروت و شایستگی نظر به عرش خداوند سبحان است. این مقام نظیر مقام حارث بن مالک است... این مقام که همان مقام احسان است، مقام کسانی است که گرچه خداوند و عرش او را مشاهده نمیکنند، لیکن طوری خداوند را میشناسند که گویا او را با چشم دل میبینند و نیز میدانند که خداوند آنان را مشاهده مینماید... رتبت برتر از این مرتبه مقام کسانی است که به درستی خداوند را مشاهده نموده و خود را در حضور او مییابند (همان).
بدین ترتیب مراتب به دنبال یکدیگر با جهد و مجاهدت برای سالک رخ خواهد داد. ناگفته نماند غالبا درک این عوالم یک دفعه نیست، بلکه مراتب طی فرایندی مرتبه به مرتبه و با تدریج انجام میگیرد. استاد شهید مطهری در توضیح این مکانیزم و روند و فرایند معرفتی آن فرمود:
یکی از مسائل بسیار ظریف و یک نوع روانشناسی بسیار عالی و لطیف، نوعی اخلاق به اصطلاح امروز «دینامیک» است که عرفا این نوع اخلاق را با نام «سیر و سلوک» ذکر کردهاند. این همان مکانیزمی است که آقایان میخواهند بدانند و فوقالعاده باارزش است. از مسائلی که فرنگیها در معارف شرقی فوقالعاده به آن اهمیت میدهند، این مسئله است؛ آنجا که عرفا با یک نوع –به قول اقبال لاهوری -تجربه درونی- که تعبیری بسیار عالی است- مکانیزم پیشرفت کار قلب و دل را به عنوان «منازل و مراحل» بیان کردهاند (مطهری، 1374، ج13، ص 389).
در جای دیگر با عنوان صعود و نزول روح و سپس سلوک انسان کامل و رسیدن به قرب حق و طی مراحل معرفتی تا مرحله دیدن خدا با چشم دل یا باطنی و نه چشم سر یا ظاهری به آن پرداخته و میفرماید: «مسلم است که انسان اگر به آنجا برسد، بین او و خدا حجابی نیست و خدا را با دیده دل میبیند» (ر.ک: همو، 1383، ج 23، ص 207-204).
بدین مقصود است که امام حسین (ع) ناظر به مقام احسان (خدا را در هر لحظهای حاضر و ناظر دانستن) در دعای عرفه میفرماید: «خدایا به ما توفیق عنایت کن تا طوری عبادتت کنیم که گویا تو را میبینیم» (مجلسی، 1403، ج98، ص 228). این مقام که اصطلاحا آن را مقام «احسان» میگویند، بالاتر از مقام «ایمان» است. بنابراین مقام احسان عبارت از این است که انسان طوری خدا را عبادت کند که گویا او را میبیند؛ همانگونه که در روایت از رسول خدا (ص) نیز بدین معنا اشاره شد: «اُعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک» (نهجالبلاغه، خ 178/ ر.ک: مجلسی، 1403، ج67، ص219). این «کأن» و «گویا» برای کسی است که هنوز در بین راه است، وقتی انسان به اوج مقام شهود رسید، حرف تشبیه میافتد و سخن از حرف تحقیق «إنّ» و «أنّ» به میان میآید. این همان مقام امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: «ما کنت أعبد ربّاً لم أره: من آن نیست که خدای نادیده را عبادت کنم» (کلینی، 1407، ج1، ص 138).
سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) نیز در فرازی از دعای عرفه، همین مقام را از حضرت احدیت (جلّ و علا) میطلبد و به خداوند عرضه میدارد: «واجعلنی أخشاک کأنّی أراک» (دعای عرفه). «الإحسان... و فی ظاهر الشرع أن تعبد الله کأنّک تراه» (ابن عربی، [بیتا]، ج2، ص 367). خدایا مرا طوری تربیت کن و به من آن توفیق را بده که از غیر تو نترسم و از تو نیز در حد احسان بترسم (جوادی آملی، 1377، ص 74). پس در مقام احسان «کأنّ» مطرح است، بر خلاف مقام مقربان که سخن از «انّ» است؛ یعنی «انّه یراه». قطعا او را با دل میبینند و با تمام جان میپرستند.
از این حیث علامه طباطبایی (ع) همانند بزرگان حکمت متعالیه عقیده دارد فرق «مقربان» با «محسنان» این است که گروه نخست، خدا را با دل میبینند و با جان میپرستند اما گروه دوم گویا خدا را میبینند (ولی نمیبینند) و در همان حد خدا را میپرستند (جوادی آملی، 1386، ص 291). البته هیچ کدام از این مشاهدهها بدون رنج، تلاش و مجاهده حاصل نمیشود؛ چنانکه اصحاب امام حسین (ع) در شب عاشورا «گویا» مسائلی را میدیدند که دیگران نمیدیدند. بدین ترتیب وقتی که با آن امتحان سخت مَحرم اسرار شدند، امام حسین (ع) حقایقی را به آنها نشان داد و آنها چیزهایی را دیدند که دیگران هرگز ندیدند و قدرت دیدن آن را نداشتند. با عنایت به درک مقام احسان است که عارف عالَم را محضر خدا میداند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر جمیع امور مییابد. این اعتقاد نهتنها مانع صدور گناه و خلاف از او میشود، بلکه سبب آسان شدن تحمل مصائب نیز میگردد. همین نکته در جریانی دیگر ناظر به درک مقام «محضر» و «حضور» متجلی شد که چنین است:
مردی خدمت امام حسین (ع) آمد و گفت: میخواهم گناه نکنم، ولی نمیتوانم. موعظهای کن [تا مانع صدور گناه از من شود]. امام (ع) فرمود: پنج کار را بکن و آنگاه هرچه خواستی گناه کن [وگرنه دست از گناه بکش]:
1-روزی خدا را نخور و هرچه خواستی گناه کن.
2- از ولایت خدا خارج شو و هرچه خواستی گناه کن.
3- جایی پیدا کن که خدا تو را نبیند و هرچه خواستی گناه کن.
4- آنگاه که ملکالموت برای قبض روح تو میآید، اگر توانایی دفع او را داری و میتوانی از دست وی نجات پیدا کنی، هرچه میخواهی گناه کن.
5- وقتی مأمور جهنم خواست تو را وارد جهنم کند، اگر میتوانی داخل نشو و هرچه میخواهی گناه کن (مجلسی، 1403، ج75، ص 219).
بنابراین مسئله این است که معرفت قلبی چیست و چگونه حاصل میشود و از چه منزلتی در هندسه سلوک برخوردار میباشد؟ آموزههای حسینی در این زمینه چه معارفی را طرح کرده و افقی را گشوده است؟ نوشتار حاضر در طول بیان و تبیین ماهیت معرفت قلبی و منزلت آن در هندسه سلوک با این هدف به رشته نوشته خواهد آمد که نشان دهد در سنت قولی و سیره عملی امام حسین (ع) میتوان منزلت قلب را در ساحات و سطوح مختلف معرفتشناختی استناد و اصطیاد کرده، در اختیار اصحاب معرفت قرار داد.
الف) عوامل و زمینههای شهود
انسان قابلیت تصعید تکاملی و سیر عمودی در ساحت علمی و عملی را در «هندسه الهی» داشته و از «رفعت» ایمانی و عمل صالح برخوردار است. آدمی مقامات سلوکی را بر اساس وزان مرتب وجود در «قوس صعود» طی مینماید تا از عالم ماده به عالم مثال و آنگاه عالم عقل و سپس عالم اسما پشت سر بگذارد. در این سیر عمودی یا قرب وجودی (معنوی- معرفتی) و طهارت درونی و برونی، توانمندی لازم را در درک و دریافت حقایق عالم معنا و معارف غیبی تحصیل و متعاقب آن درجات عالیه معرفت شهودی را تجربه کند.
در این باره امام علی (ع) فرمود: «طهروا انفسکم من دَنَس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات» (محمدی ریشهری، 1381، ج10، ص58). یا قرآن کریم فرمود: «إِلَیهِ یصعَدُ الکَلِمُ الطَیِّبُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ»؟ (فاطر: 10). یا فرمود: «یرفَعِ اللهُ الَّذینَ آمَنوا مِنکُم وَالَّذینَ أوتوا العِلمَ دَرَجاتٍ» (مجادله: 11). این حقیقت تنها در سایه معارف اعتقادی، اخلاقی و عملی ممکن است که امام حسین (ع) میفرماید: «هرکه نزد ما بیاید، چهار خصلت را از دست نمیدهد: آیه محکمه (اصول عقاید)، فریضه عادله (اخلاق و آداب حسنه)، برادر مورد استفاده و همنشینی دانشمند» (عطاردی، 1386، ج1، ص38) و هرگاه بینش، گرایش و کنش دینی از حمایت معرفت عقلی و قلبی و باورهای متناظر بدانها برخوردار باشد، ثبات خواهد داشت، در متن وجود انسان ریشه نداشته و زوالپذیر است.
یا در موضعی دیگر حسین بن علی (ع) از رسول خدا (ص) نقل میکند: هرکه دین خودش را از راه اندیشه در نعمتهای خدای متعال و از تدبر در کتاب خدا و درک عمیق او سنت من بدست آورد، کوهها بلغزند، ولی او نلغزد؛ ولی هرکه دین خود را از دهان مردم بگیرد و از آنها در دینش تقلید کند، مردم او را از راست به چپ ببرند و چنین کسی نسبت به دین خدا در معرض بیشترین زوال است» (همان، ج3، ص 81).
بنابراین در این چشمانداز «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک، لولا انت لم ادر ما انت» (دعای ابوحمزه ثمالی). در ساحت اندیشگی، روندگی و سلوک، توحید علمی و عملی معنا میگردد.
جالب این است که دیلمی مینویسد: «نزد معاویه از عقل سخن گفتند. امام حسین (ع) فرمود: "عقل کسی کامل نمیشود مگر با پیروی از حق". معاویه گفت: "در دلهای شما جز یک چیز وجود ندارد"» (همان، ص 80). بنابراین تبعیت خالصانه از حق، عامل رشد عقل است که یکی از ارکان معرفت میباشد. امام حسین (ع) در بعد رهایی افکار از هر نیرنگ و عوامفریبی و به بیان دیگر طهارت خیال و فکر نیز فرمود: «شیعیان و پیروان ما آن کسانی هستند که افکار و درون آنها از هر گونه حیله و نیرنگ و عوامفریبی سلامت و تهی باشد» (مجلسی، 1403، ج65، ص 156، ح11)؛ چنانکه اراده قوی و عزم جزم را بهترین و برترین توشه سلوک به سوی خدا معرفی میکند؛ آنجا که فرمود: «قد عَلَمتُ ان افضل الزاد الراحل الیک عزم اراده یختارک بها» (دعای عرفه). همانگونه که در باب حوزه عقل و معرفت عقلی از دریچه اوصاف اولیای خدا فرمود: «وَ جَعَلتَ عُقولَهُم مَناصِبَ أوامِرِکَ وَ نَواهیکَ، فَأنتَ إذا شِئتَ ما تَشاءُ حَرّکتَ مِن أسرارِهِم کَوامِنَ ما أبطَنتَ فیهِم، و أبدَأتَ مِن إِرادَتِکَ عَلَی ألسنّتهِم ما أفهَمتَهُم بِهِ عَنکَ فی عُقودِهِم، بِعُقولٍ تَدعوکَ وَ تَدعوا إلَیکَ بِحَقائِقِ ما مَنَحتَهُم بِهِ» (ابنطاووس، 1411، ص 498).
همچنین در کتاب مهج الدعوات امام حسین (ع) برای توصیف اولیای الهی میفرماید: خدایا عقلهایشان را مرکز امر و نهیهایت قرار دادی و هرگاه چیزی بخواهی، از درون آنها انگیزههایی را که در آنان نهفتهای، به حرکت در میآوری و اراده خودت را به آنها فهمانده، بر زبانهایشان میرانی. با عقلهایی که تو را میخوانند و با حقیقتهایی که تو به آنان بخشیدهای، به سوی تو دعوت میکنند (ابنطاووس، ص68/ مجلسی، 1403، ج85، ص 214، ح1).
با توجه به این تعابیر شریف، اولیای الهی دارای عقول منزه، مطیع اوامر الهی به واسطه انگیزههایی توسط موهبت خداوند و فهم اراده الهی هستند و با کلامی توحیدمدار بر اساس علم لدنی به تبلیغ و ترویج معارف حقه الهیه میپردازند. در روایتی امام صادق (ع) از پدرش امام باقر (ع) و او از پدرش امام زینالعابدین (ع) و او از پدرش امام حسین (ع) و او از پدرش امام علی (ع) روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمودند:
آن کسی که خدا را میشناسد و او را بزرگ میشمارد، زبان خود را از سخن [ناروا] و شکم خود را از طعام [حرام] حفظ میکند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت میاندازد. گفتند: ...اینها اولیای خدا هستند؟ فرمود: اولیای خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست، اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر به نطق درآیند، نطقشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است. اگر نبود که اجلهای آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمییافت، به اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهی میکردند (کلینی، 1407، ج2، ص 337).
اولیای الهی کسانیاند که هر آینه سراسر وجودشان غرق در نام و یاد الهی است؛ چنانکه امام حسین (ع) در دعای عرفه میفرماید: «نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا فطرتم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجت را بر من واجب نمودی؛ چنانکه معرفتت را به من الهام فرمودی». در باب معرفت شهودی به خدا و آثار آن فرمود: «بارخدایا کاری کن که از تو چنان بترسم که گویی میبینمت و با تقوا و ترس از خودت خوشبختم گردان و با معصیت و نافرمانیت بدبختم مکن (مجلسی، 1403، ج98، ص 218). چه دارد آن کس که تو را ندارد و چه ندارد آن که تو را دارد؟ آن کس که به جای تو چیز دیگری را پسندد و به آن راضی شود، مسلما زیان کرده است» (دعای عرفه). در حقیقت مدار توحیدباوری بر تمام ساحات نگرشی اولیای الهی سایه افکنده است و عارف بزرگ مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد بهاری (ره) نوشته است:
«مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق (جلّ شأنه) نباشد و هذا هو السّنام الأعظم و الرّافع الی مقام المقرّبین و من کان طالباً للمحبه و المعرفه فلیمسّک بهذا الحبل المتین و الی هذا یشیر قوله (ع) "اُعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک" (مجلسی، 1403، ج67، ص 219).
پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن که گویا در خدمت مولای خود ایستاده و او ملتفت به این است» «بهاری همدانی، 1373، ص 54) و در جای دیگر میگوید: «معنای مراقبه کشیک نفس را کشیدن است که مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وادارد و عمر عزیز را که هر آنی از آن بیش از تمام دنیا و مافیها قیمت دارد، ضایع بگرداند» (همان، 1393، ص 56).
از سوی دیگر در سیر و سلوک باید همت بلند داشت؛ همانگونه که امام حسین (ع) از رسول خدا (ص) نقل فرمود: «ان الله عزوجل یحب معالی الامور و یکره سفسافها» (مجلسی، 1403، ج44، ص 323). به تعبیر استاد جوادی آملی:
خداوند همتهای بلند را دوست دارد و کارهای نازل و پست و افراد حقیر را دوست ندارد. تلاش انسان برای این نباشد که در قیامت به جهنم نرود و برای سوختن عبادت نکند؛ زیرا این عبادت بندگان است. گفتهاند آن همتهای بلند را در خود احیا کنید و معالی امور را از خداوند مسئلت دارید (جوادی آملی، 1378، ص 227).
در نهایت عرفان به خدا از رهگذر «امام» امکانپذیر بوده، انسان را از آفات علمی و عملی باز میدارد؛ چنانکه روایتی از امام حسین (ع) مواجه میشویم. در این باره میفرماید: «أیّها النّاسُ إنَّ اللهَ ما خَلَقَ العِبادَ إِلّا لِیَعرَفوهُ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ: ای مردم خداوند بندگان را نیافرید، مگر به جهت آنکه پس از معرفت الهی عاشق او شوند و عبادتش کنند» (مجلسی، 1404، ج5، ص 312). امام حسین (ع) در دعای عرفه چنین زمزمه معرفتبخش توحیدی ندا سر دادهاند: «انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحّدوک و انت الذی اَزَلتَ الاغیار عن قلوب احبّائک، حتی لم یحبّوا سواک، و لم یلجئوا الی غیرک» (ابنطاووس، 1414، ص 349). بدین ترتیب در جهانبینی سیر و سلوک با حقبینی صرف تفسیر میگردد.
این حقیقت شهودی را امام حسین (ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب در معرض دل و دیده همه انسانها نهاده است؛ آنجا که سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «ألّلهمّ إنّک تری ما یُصنع بولد نبیّک: خدایا تو شاهدی و میبینی که با پسر پیغمبر تو چه میکنند»؛ چنانکه پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوی او گرفت. وقتی کف دستش پر از خون شد، آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هوّن علیّ ما نزل بی أنّه بعین الله: آنچه این مصیبت را بر من آسان میکند، این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع میشود و او میبیند (جوادی آملی، 1377، ص 254-253). این گونه شناخت بر خلاف همه اقسام گذشته بدون وساطت صورت و مفهوم ذهنی به ذات عینی معلوم تعلق میگیرد و به هیچ وجه جای خطا و اشتباهی ندارد؛ اما معمولا آنچه به نام شناخت شهودی و عرفانی قلمداد میشود، در واقع تفسیری ذهنی از مشهودات و قابل خطا و اشتباه میباشد. استاد محمدتقی جعفری درباره «ادراک شهودی» باور دارد مقصود از شناخت شهودی عبارت است از تماس مستقیم درون با واقعیت غیر قابل تماس حسی طبیعی و عقلانی. در حقیقت شهود عبارت است از بینایی درونی واقعیت با روشنایی خاصی که از بینایی حسی و شناخت عقلانی قویتر و روشنتر است و با نظر به حالات گوناگون درونی در تماس با واقعیات، این نوع بینایی قابل انکار و تردید نیست (جعفری، 1383، ج7، ص 8281). شناخت شهودی در حالات رؤیایی و تجریدی بیشتر بروز میکند تا در حالات طبیعی.
استاد جوادی آملی درباره خصوصیت شناخت شهودی معتقد است برای برخی افراد حالتی رخ میدهد که در برخورد با امور متفاوت، مناظر و یا اصوات گوناگونی را دیده یا میشنوند که در آنها شک و تردید ندارند. این گونه شناخت اولین بار در حالت خواب نصیب انسان میشود. رؤیاهای صادقانه که در آنها حقایق گذشته، حال یا آینده که متعلق به فاصلههای مکانی دور و یا نزدیک است مشاهده میشود، نشانهای از آن چشم و گوش باطنی انسان میباشند. البته آن چشم یا گوشی که حقایقی از این قبیل را ادارک میکند، مختص انسان خوابیده نیست، بلکه انسان بیدار نیز میتواند آنچه را که در فاصله دور است، شهود نماید؛ برای نمونه وقتی پیراهن یوسف از دروازه مصر خارج شد، حضرت یعقوب بوی یوسف را شنید و گفت: «إنّی لَأجِدُ ریح یوسف لولا أن تُفَنِّدونِ» (یوسف: 9). این گونه احساس مختص حضرت یعقوب نیست؛ آنچه را که جناب حر در کربلا شنید یا آن ندا که حضرت سیدالشهدا (ع) بین راه استماع نموده و از آن پس استرجاع نمود و از همه عمیقتر آنچه را که سیدالشهدا (ع) در عصر تاسوعا یا روز عاشورا در کنار خیام حرم آل رسول دید و شنید، همگی از این قبیل است. این شنیدنها و دیدنها هیچ یک چیزی نیست که خواب در وقوع آن نقشی داشته باشد، بلکه هر کس که بتواند زنگار از دل بزداید، سرمایه این شناخت را مشاهده خواهد نمود و از این طریق به شناسایی جهان بیرون دست خواهد یافت.
از آنجا که روح در آغاز ضعیف است، حواس بیرونی و اشتغالهای طبیعی مزاحم و مانع ادراک باطنی او میگردند. در چنین حالتی است که با قطع سرگرمیهای بیرونی در حالت خواب زمینه مناسب برای سفر درونی فراهم میشود، وگرنه آن چشم و گوش که در خواب به مشاهده حقایق نایل میگردند، در بیداری نیز با انسان همراهی میکند.
زمانی که نفس انسان قوی شد، نهتنها مشاهدات بیرونی برای او مزاحمتی ایجاد نمیکنند، بلکه کمک او در شهود خارجی نیز میباشند. صاحب دل مهذب در بیداری با نگاه به هر منظر حقیقتی را که مناسب با آن است، مشاهده میکند و در گذر از هر زمان نسیمی را هماهنگ با آن استشمام مینماید؛ به عبارت دیگر نزد این انسان هر شیء طبیعی همانند آینه، آیهای است که حقیقتی برتر از حقایق ملکوتی و جبروتی را ارائه میدهد (جوادی آملی، 1389ب، ص 409-407). اکنون در تحلیل بیانات حسینی در خصوص منزلت قلب در ساحت معرفت شهودی میتوان تحلیلی به شرح ذیل ارائه نمود.
ب) قلب قرارگاه ادراک شهودی
دستیابی به معارف شهودی و رسیدن به مقامات معنوی و فتوحات غیبی میسر نمیگردد، مگر از راه عبادتهای راستین. در شرح آیه شریفه «ولو أنّهم أقاموا التوراه و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» (مائده: 66)؛ اگر متشرعان به شریعت خودشان عمل کنند، روزیهای معنوی از بالا و پایین نصیب آنها میشود. بسیاری از بزرگان اهل معرفت گفتهاند این آیه نهتنها شامل روزی ظاهری، بلکه روزی باطنی و معنوی را هم در بر دارد. آنها روزی باطنی را دو قسم کردهاند:
1-علمی که بدون رنج و زحمت به دست میآید و الهام نامیده میشود.
2- علمی که با سیر و سلوک، جهاد با نفس، انجام نوافل به ویژه شبزندهداری و نیز کم سخن گفتن، کم خوردن، کم خوابیدن، با خدا خلوت کردن، ذکر مستمر داشتن، بدخواه نبودن، بدگویی نکردن، گزیده گفتن و صدها منزل و مزلتی از این قبیل به دست میآید که همه اینها را علم الأرجل [منظور از این اصطلاح در اینجا هرچند در جای دیگر معنای دیگری دارد، این است هر علمی که با رنج و زحمت به دست میآید، اعم از زحمت عبادت، سیر و سلوک معنوی، صفای باطن یا زحمت درس، بحث، مطالعه، مباحثه و امثال آن علم الأرجُل نامیده میشود. در مقابل قسم اول که افاضه الهی است و بدون هیچ رنج و زحمتی به دست میآید و الهام نامیده میشود] مینامند (ر.ک: جوادی آملی، 1377، ص 68)؛ همان گونه که ایشان در جای دیگری تبیین میکند که رؤیت قلبی رحمت خدا انسان را به معرفتی از حق نایل میسازد و تحصیل آن با برهان، اندیشه و فکر به دست نمیآید؛ از این رو وقتی از امام صادق (ع) درباره توحید پرسیدند، فرمود: «من زعم أنه یعرف الله بتوهم القلوب فهو مشرک: اگر کسی بپندارد خدا را با مفهوم ذهنی و فکر شناخته، مشرک است (الحرانی، 1363، ج1، 325)؛ زیرا شناخت وقتی صحیح است که بین صورت ذهنی و شیء خارجی اشتراک باشد. ما در شناخت با ماهیات اشیاء ارتباط ذهنی داریم و ماهیات اموری ذهنیاند و درباره وجودهای خارجی شناختی نداریم؛ زیرا کثرات وجودهای خارجی، اموری خارج از ذهن ما هستند. پس ما به خارج دسترسی نداریم تا آنها را بشناسیم و چیزی که بین ذهن و خارج مشترک باشد، در اختیار ما قرار ندارد.
برای روشنتر شدن بحث میتوان از مثالی استفاده نمود: یک مهندس کشاورزی خصوصیت همه درختان و ویژگیهای تمام نهالها را میشناسد. درختان همانطور که در خارج موجودند، ماهیاتشان در ذهن وجود دارد، هرچند نحوه وجودشان فرق میکند. درخت خارجی میوه میدهد؛ اما درخت ذهنی میوه نمیدهد و تنها بار علمی دارد؛ بنابراین به او مهندس کشاورزی میگویند. این از خصوصیات علم حصولی است. اما این سخن را درباره خداوندی که هیچ مشارک، مماثل و مانند ندارد (لَیسَ کَمِثلِهِ شیء)، چگونه میتوان گفت و او را چگونه میتوان شناخت؟ آن مفاهیم و ماهیات ذهنی که نزد انسان است، نمیتواند حقیقت خدا باشد؛ بنابراین خدا را با مفاهیم ذهنی نمیتوان شناخت؛ نه با حد تامّ، ناقص و نه با رسم تامّ، ناقص و نه با تمثیل؛ همانند آنچه درباره معرفت تمثیلی نفس ناطقه گفته میشود که وزان روح نسبت به بدن، همانند وزان ناخدا به سفینه و سلطان به مدینه است.
در روایتی از امام صادق (ع) سوال شد چگونه خدا را بشناسیم (فکیف سبیل التوحید)؟ فرمود: «إنّ معرفه عین الشّاهد قبل صفته و معرفه صفه الغایب قبل عینه... کما قالوا لیوسف "اَءِنَّکَ لاَنتَ یوسُفُ قالَ اَنا یوسُفُ و هذا اخی" فعرفوه به و لم یعرفوه بغیره و لا أثبتوه من أنفسهم بتوهم القلوب» (مجلسی، 1403، ج65، ص 276). نخست کسی را که نزد شماست و شما نزد او حاضرید، میبینید، سپس اوصاف او را میشناسید. کسی که شاهد هر جمع است و درون شما حاضر و بر برون ناظر است. همچنین کسی که بر «کلّ شیء» شهید است؛ همان کسی که مشهود فوق همه اشیاست. بنابراین باید نخست او یعنی خدا را دید؛ آنگاه معرفت، چنانکه برادران یوسف با دیدن او را شناختند و از کسی نپرسیدند که یوسف کیست؛ یعنی از اوصاف «او» به «او» پی نبردند؛ اول او را دیدند؛ آنگاه گفتند «تو یوسفی» و نگفتند: «یوسف تویی»؛ به این معنا که از «أنت» پی به یوسف بردند، نه از یوسف پی به «أنت». این همان معرفت خدا از روی محبت است (جوادی آملی، 1386، ص 259). بدین گونه شناخت خداوند مراتب و دقایق ظریفی دارد.
کسی که دارای شناخت شهودی است، در نگاه درونی خود حقایقی را میبیند و با گوش نهانی خود کلماتی را میشنود که دیگران از دیدن و شنیدن آن محروماند؛ همان گونه که دیگران گرمای آتش محسوس را احساس میکنند یا صداهای گوناگون مادی را تشخیص میدهند و صاحبان آن صداها و معانی مربوط به آنها را میشناسند؛ همچنین کسانی که دارای معرفت شهودی هستند، از نگاه درونی به اشیای مختلف و در برخورد با امور متفاوت، مناظر یا اصوات گوناگونی را دیده یا میشنوند که در آنها شک و تردیدی ندارند.
این گونه شناخت نخست در حالت خواب نصیب انسان میشود. رؤیاهای صادق که در آن حقایق گذشته، حال یا آینده که متعلق به فاصلههای مکانی دور یا نزدیک است، نشانهای از چشم و گوش باطنی انسان است. البته آن چشم و گوشی که حقایقی از این قبیل را ادراک میکند، مختص انسان خوابیده نیست؛ انسان بیدار نیز میتواند آنچه را در فاصله دور است، مشاهده کند یا بوی آن را استشمام نماید.
هر کس بتواند آیینه دل را شفاف کند و زنگار از آن باز گیرد و چهره مطلوب را شناسایی و آیینه قلب را به آن سمت متوجه کند، سرمایه این شناخت را مشاهده خواهد کرد و از این طریق به شناسایی جهان بیرون دست خواهد یافت.
نفس چون قوی شود، نهتنها مشاهدات بیرونی توسط حواس ظاهری برای او مزاحمتی ایجاد نمیکند بلکه در شهود خارجی کمک نفس نیز هست، صاحب دل مهذب در بیداری با نگاه به هر منظر، حقیقتی را که مناسب با آن است مشاهده میکند و در گذر از هر زمان، نسیمی را هماهنگ با آن استشمام مینماید؛ به عبارت دیگر نزد این شخص هر شیئی از اشیای طبیعی همانند آینه، آیه و نشانهای است که حقیقتی برتر از حقایق ملکوتی و جبروتی را ارائه میدهد (جوادی آملی، 1379ب، ص 334-333) کفایه الأثر از امام حسین (ع) در باب شناخت شهودی آوردهاند: از امیر مؤمنان (ع) سوال شد: ای برادر پیامبر خدا آیا خدایت را دیدهای؟ فرمود: «چگونه آن را بپرستم که او را ندیدهام، چشمها به دیده حس او را نمیبینند، بلکه دلها با حقایق ایمان او را میبینند و اگر مؤمن، خدایش را به دیده چشم ببیند، آن، مخلوق است [و نه خالق] که دیده شدن با چشم ویژگی مخلوق است و مخلوق را خالقی لازم میباشد. پس خداوند را مخلوق و حادث کردهای. هر کسی خدا را به مخلوقش مانند کند، برای خدا شریک قائل شده است. وای بر ایشان. آیا نشنیدهاند که خدای متعال فرمود: «دیدهها او را در نمییابند و او دیدهها را در مییابد و اوست دقیقبین آگاه»، و نیز فرمودهاش که: «هرگز مرا نخواهی دید، اما به کوه نگاه کن، اگر بر جای ماند، مرا میبینی، پس چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود» و از نورش فقط به اندازهای که از سوراخ سوزن میگذرد، بر کوه تابید. پس زمین کوفته گشت و کوهها صاعقه زد و موسی (ع) بیهوش بر زمین افتاد»؛ یعنی جان باخت و «چون به هوش آمد» و روحش به [جسم] او باز گشت، گفت: «منزهی تو به سوی تو بازگشتم». یعنی از گفته کسی که میپنداشت تو دیده میشوی، به شناختم به تو که دیدهها تو را در نمییابند، بازگشتم. «و من اولین مؤمنم» و اولین اقرارکننده به اینکه میبینی و دیده نمیشوی و تو در دیدگاهی والا هستی». اکنون ناظر به آموزههای حسینی و تحلیل و تعلیل آن به تبیین مراتب و مراحل معرفت شهودی میپردازیم.
ج) مراتب طولی و مراحل معرفت شهودی
کسی که از طریق تزکیه نفس و تطهیر دل، سلوک خود را آغاز نموده است، منازل و مراتبی را طی کرده و مقاماتی را واجد میگردد. در اولین مرتبه آدمی قادر به معرفت اسرار عالم مُلک و طبیعت میگردد و از این طریق بدون آنکه رنج شرایط و اسباب معرفت مفهومی را که مربوط به شناخت از دور است، داشته باشد، به حوادث گذشته و آینده نشئه طبیعت علم پیدا میکند.
در مرتبه برتر به اسرار عالم ملکوت و فراطبیعت پی میبرد، درک آن اسرار برای کسانی که از عالم ملک سفری را آغاز نکردهاند و جز آن به حقیقتی راه نبردهاند، مشکل و غیرممکن است. مرتبه فراتر از این رتبت، آمادگی نظر به جبروت و شایستگی نظر به عرش خداوند سبحان است. این مقام نظیر مقام حارثه بن مالک است:
پیامبر (ص) هر بامداد که به مسجد میآمد، از صحابه خود درباره شب و صبح آنها سوال میفرمود و به این ترتیب آنان را بر این باور تربیت میکرد که خواب، هنگام فراغت از عالم ملک و وقت نظر بر حقایق ملکوتی است. در یکی از صبحها چون پیامبر به مسجد رسید، حارثه بن مالک را پرسید: شب را چگونه صبح کردی؟ پاسخ داد: «أصبحت یا رسولالله موقناً»؛ یعنی شب را در حالت یقین به سر برده، به بامداد رساندم. سپس پیامبر علایم اهل یقین را از او پرسیدند و او گفت: «کأنّی أنظر إلی عرش الرحمن بارزاً» (علوی، 1378، ص 25)؛ یعنی گویی عرش خداوند را آشکارا مشاهده میکنم.
این سخن کلامی نیست که توان بیان آن برای هر کس باشد. این کلام بیان سیره کسی است که خود را همواره ناظر به خداوند مییابد. کسی که بهرهای از این مقام ببرد، به هرچه بنگرد، آن را نشانه و آیت خداوند سبحان میبیند؛ یعنی به هر سو رو کند، در آن سو چهره و وجهالله سبحان را مشاهده کرده، میگوید:
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
(باباطاهر همدانی، 1393، ص 62)
این خود رشحهای از کلام بلند صاحب آن مقام است که فرمود: «ما رأیت شیئاً إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه: هرگز چیزی را مشاهده نکردم جز اینکه خداوند را قبل و بعد و همراه با آن مشاهده نمودم» (ملکی تبریزی، 1385، ص 29).
امام حسین (ع) هستیشناسی مبتنی بر تجلی و تشکیک را در قالب دعای عرفه چنین تبیین میکند: «خدای من تویی که خود را در هر چیز به من شناساندی، پس تو را در هر چیز نمایان دیدم و تویی نمایان برای هر چیز. چگونه بر وجود تو استدلال شود، به موجودی که در وجودش نیازمند به توست؟ آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست، تا آنان غیر وسیله ظهور تو باشد؟» (دعای عرفه). وجود خداوند آشکارتر از هر چیزی است که بخواهد خداوند را نشان دهد. حقایق معرفتی یادشده تنها با قلب مطهر و مصفی حاصلشدنی است؛ به عبارت دیگر صفای باطن و دوری از شوائب دنیوی نور قلب را فعال میسازد و دریچههای معرفت به وجهالله را میگشاید.
امام حسین (ع) در باب شناخت «ذات به ذات» یا به روش «لمی» از امیرالمؤمنین (ع) نقل میفرماید: «اعرِفوا اللهَ بِاللهِ» (کلینی، 1407، ج1، ص 85؛ صدوق، 1416، ص 290) و مرحوم قاضی سعید قمی (ره) این حدیث شریف را برای معرفت شهودی خداوند ذکر کرده، آن را خارج از صورت برهان و قیاس منطقی میداند؛ به طوری که هیچ یک از احکام آن را نخواهد داشت (قاضی سعید قمی، 1379، ص 267)؛ پس معرفت و شهود الهی توسط خود اوست.
نتیجهگیری
آنچه از مجموعه سنت و سیره یا منطق علمی و عملی امام حسین (ع) در موضوع معرفت قلبی و منزلت آن در هندسه سلوک قابل استناد و اصطیاد میباشد، این است که قلب طَهور و عَقول بنیاد سیر و سلوک و منبع شَهود و معارف شهودی به شمار میرود. قلب اگر در مسیر تزکیه و تهذیب قرار گیرد و قلبی قول گردد، میتواند در دو مقام تکوین و تکامل سلوکی، حدوث و بقای معرفت شهودی و تولید علم حضوری و تبدیل آن به دانش حصولی نقش و کارکرد اساسی داشته باشد.
همچنین در آموزهها و گزارههای حسینی و مصادیقی از کشف و شهودهای آن امام همام و برخی یارانش میتوان به امکان و اثبات تحقق معارف شهودی و ادراک اشراقی در سایه سلوک باطنی و تزکیه نفس و تذکیه عقل در عالم خواب و بیداری دست یافت. معرفت قلبی و ادراک شهودی ذومراتب و مقول به تشکیک بوده و از نظام و هندسه طولی برخوردار است. ناگفته نماند سالک هرگاه در مقام محضر قرار گرفت، توانایی ورود به مقام حضور را دارا خواهد شد که فهم و تجربه یا درک و دریافت دو مقام یادشده را به خوبی هرچه تمامتر میتوان در بیانات و بینات حسینی تحصیل و حصول کرد.