براساس روایتی، نخستین وقایعنگاری رویداد کربلا، در همان قرن اول هجری و اندک زمانی پس از این رخداد، به رشته تحریر درآمد. نظیر این اثر که تکنگاری موسوم به مقتل الحسین (ع) نگاشته قاسم بن اصبغ بن نباته مجاشعی بوده،[1] توسط دیگرانی چون جابر بن یزید جعفی (م 128)، فضیل بن زبیر اسدی کوفی و عمار بن ابی معاویه بجلی ذهنی (م 133) به نگارش درآمد.[2]
همزمان روایات نقل شده از ائمه شیعی (ع)، بخش دیگری از این میراث اولیه را شکل میداد که بعدها مجامع حدیثی شیعی به ثبت و ضبط آن پرداختند. این فهرست با مقتل ابومخنف ازدی (م 158)، هشام بن محمد کلبی (م 204)، محمد بن عمر واقدی (م 207)، ابوعبیده معمر بن مثنی (م 209)، نصر بن مزاحم منقری (م 212) و بسیاری دیگر از مؤلفان و مصنفان قرون سوم تا چهارم هجری قمری ادامه مییابد.[3]
از میان گروه نخست، کهنترین گزارش رویداد کربلا یعنی گزارش قاسم بن اصبغ بن نباته، به استناد چند روایت به جای مانده از آن حائز اهمیت است. این مسأله که اصل این روایت چگونه بوده، روشن نیست؛ اما روایات به جای مانده از آن، سمت و سوی گزارش ابن نباته را بیش از هر چیز حاوی گفتمانی عاطفی مینماید که عقوبت دنیوی برخی از مسببان فاجعه کربلا را به تصویر میکشد.
امروزه از بسیاری از این آثار، جز نام به جای نمانده و از این رو سخن گفتن از چند و چون و سمت و سوی این نخستین گزارشها، در موارد بسیار ناممکن است. با این حال درباره برخی از آنها با نقل قولهای به جای مانده در آثار متأخر مواجهیم و معدودی نیز به طور کامل یا ناقص بر جای ماندهاند.
از میان گروه نخست، کهنترین گزارش رویداد کربلا یعنی گزارش قاسم بن اصبغ بن نباته، به استناد چند روایت به جای مانده از آن حائز اهمیت است. این مسأله که اصل این روایت چگونه بوده، روشن نیست؛ اما روایات به جای مانده از آن، سمت و سوی گزارش ابن نباته را بیش از هر چیز حاوی گفتمانی عاطفی مینماید که عقوبت دنیوی برخی از مسببان فاجعه کربلا را به تصویر میکشد.[4]
چنین گفتمانی، در روایت عمار دهنی (اصل این یک نیز به جای نمانده است) به نقل از امام محمدباقر (ع) به چشم نمیخورد و این گزارش مختصر، در انعکاس رویداد کربلا گفتمان تاریخی را ترجیح داده است.[5]
درباره گزارش ابومخنف ازدی که تا امروز معتبرترین و مستندترین گزارش به جای مانده از رخداد کربلا به شمار میرود، گفتمان تاریخی بارزترین ویژگی محتوایی است. این گزارش نیز به لحاظ بر جای نماندن اصل آن، مشابه نمونههای پیشین است، با این تفاوت که محتویات این اثر از چند طریق و به شکلی بسیار کاملتر نقل شده است. گفتمان تاریخی وقعه الطف، البته شاکله اصلی آن را تشکیل داده و به نحوی محسوس بر سراسر این گزارش سیطره دارد. با این حال نباید آن را اثری تک گفتمانی به شمار آورد، چه، در بخشهایی از آن با گفتمانهایی عاطفی و ماورائی نیز مواجهیم.[6]
خلیفه بن خیاط (م 240) دیگر گزارشگری است که در همان روزگار ابن سعد، در سالنگاری تاریخیاش، اشاره مختصری به رویداد کربلا کرده است. گزارش او با برخورداری از گفتمانی تاریخی، در نقطه مقابل گزارش ابن سعد قرار دارد؛ هر چند که به دلیل نقل اخبار گزینشی که تفصیل برخی از آنها و اختصار برخی دیگر، از هیچ منطق موجهی پیروی نمیکند.
گزارش محمد بن سعد کاتب واقدی (168-230) که متن کامل آن تا امروز بر جای مانده، پس از گزارش ابومخنف، از مهمترین منابع مورد استناد درباره واقعه کربلا است. این گزارش، نه اثری مستقل که بخشی از اثر مهم وی طبقات الکبری است و به لحاظ محتوایی، سمت و سویی کاملا متفاوت و حتی مغایر با گزارشهای پیشین دارد.[7]
گفتمان ابن سعد به شکلی محسوس گفتمانی غیر تاریخی است که حتی آن بخش از اخبار که به صورت خبر تاریخی نقل شده نیز بیش از آنکه نمایانگر روایتی تاریخی باشد، داستانپردازی تاریخگونه مینماید که (صرف نظر از تناقضات صریح آن با اخبار مسلم تاریخی) نمیتوان عنوان گفتمان تاریخی را بر آن اطلاق کرد. ویژگی بارز این اثر، برخورداری از گفتمان ماورائی و عاطفی است که تمامی رویداد کربلا را در قالب حادثهای از پیش مقدر به تصویر کشیده است.
خلیفه بن خیاط (م 240) دیگر گزارشگری است که در همان روزگار ابن سعد، در سالنگاری تاریخیاش، اشاره مختصری به رویداد کربلا کرده است.[8] گزارش او با برخورداری از گفتمانی تاریخی، در نقطه مقابل گزارش ابن سعد قرار دارد؛ هر چند که به دلیل نقل اخبار گزینشی که تفصیل برخی از آنها و اختصار برخی دیگر، از هیچ منطق موجهی پیروی نمیکند،[9] حذف بسیاری از وقایع مهم و نیز سکوت کامل خبریاش درباره مهمترین بخش رویداد یعنی وقایع ده روزه کربلا، نوعی مشابهت با گزارش ابن سعد نشان میدهد. ضمن آنکه گزارش وی حاوی تفاوتهای قابل توجهی با گزارشهای مشابه است.[10]
گزارش کوتاه ابن قتیبه دینوری (213-276) در الامامه و السیاسه (البته این اثر منسوب به اوست و به دلیل اشتباهات تاریخیاش، سندیت آن مورد تردید قرار دارد) به لحاظ تناقضات محتوایی و جنبههای داستانپردازانهاش،[11] طبقات ابن سعد را به خاطر میآورد، با این تفاوت که گفتمانی تمام تاریخی دارد. این ویژگی، البته نکته مثبتی به شمار نمیرود، چه، تفاوتهای چشمگیر محتوایی این گزارش با دیگر گزارشهای واقعه کربلا و اشتباهات[12] و حذفیات[13] صورت گرفته در آن، به گونهای است که اصالت گفتمان تاریخی آن را زیر سؤال برده است.[14]
همزمان با ابن قتیبه، احمد بن یحیى بلاذری (م 279) بخشی از کتاب انساب الاشراف را به گزارش مفصلی از رویداد کربلا اختصاص داده که روزشمار آن از زمان حیات معاویه و دعوت کوفیان از امام حسین (ع) برای قیام علیه معاویه آغاز میشود.[15]
تفصیلی بودن این گزارش، البته به معنای کامل بودن آن نیست؛ چنانکه جز تصاویری ناقص از رخداد کربلا عرضه نشده و به لحاظ تحریفات صورت گرفته، آشفتگی اطلاعات، روایت اخبار کاملا گزینشی، فقدان نظم و ترتیب تاریخی در نقل اخبار و کم رنگ بودن گفتمان تاریخی، نمونهای مشابه روایت ابن سعد است.[16] در اینجا نیز گفتمان غالب، گفتمان عاطفی است با حاشیهای کم رنگ از گفتمان ماورائی که با اخبار گزینشی آن متناسب مینماید.[17]
در همین روزگار، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290) در اثر ویژهاش بصائر الدرجات الکبری گفتمان ماورائی پر رنگی عرضه کرده است. بصائر، البته اثری حدیثی و مناقبی است که هیچ گزارشی از واقعه کربلا در آن نمیتوان یافت؛ اما روایات مندرج در آن درباره امام حسین (ع) که گاه اشاراتی غیر مستقیم به واقعه کربلا دارند.
احمد بن داود (ابوحنیفه دینوری (م 282)) از دیگر مورخان این روزگار است که ارائه گزارشی تفصیلی از واقعه کربلا را در قالب گفتمانی تاریخی ترجیح داده است.[18] وضوح این گفتمان در سرتاسر کتاب چنان چشمگیر است که حتی وجود رگههایی از گفتمانهای عاطفی و ماورائی[19] نیز خدشهای بدان وارد نکرده و از اهمیت آن نکاسته است.
این ویژگی اما در تاریخ یعقوبی (م 284) چنین وضوحی ندارد[20] و به رغم تاریخ نگاری بودن اثر، تأکیدات و توجهات خاص یعقوبی به گفتمانهای غیر تاریخی در ترسیم وجوه مختلف واقعه کربلا،[21] حاکی از کم اهمیت بودن وجه تاریخی این رویداد نزد او است. البته گفته شده که وی اثری موسوم به مقتل الحسین (ع) نیز داشته که بر جای نمانده است. در صورت صحت این خبر، بیتردید اصلیترین رویکردهای وی درباره رخداد کربلا، در آنجا منعکس بوده است؛ با این حال عدم یادکرد از چنین اثری در فهرستنگاریهای کهن، احتمال اینکه چنین اثری به اشتباه به وی منسوب شده باشد، دور از ذهن نیست.
در همین روزگار، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290) در اثر ویژهاش بصائر الدرجات الکبری گفتمان ماورائی پر رنگی عرضه کرده است. بصائر، البته اثری حدیثی و مناقبی است که هیچ گزارشی از واقعه کربلا در آن نمیتوان یافت؛ اما روایات مندرج در آن درباره امام حسین (ع) که گاه اشاراتی غیر مستقیم به واقعه کربلا دارند، چگونگی رویکرد مؤلف به این واقعه را که گفتمان ماورائی در آن، محوریتی اساسی دارد، به روشنی نشان میدهند.[22]
احتمالا در همین قرن است که در بخشی از کتابی موسوم به تاریخ الخلفا از مؤلفی مجهول، مقتل الحسین (ع) مفصلی بر مبنای گزارش ابومخنف (البته با برخی تفاوتها) گنجانده شده است.[23] مؤلف انگیزه خود از شرح و بسط گزارش واقعه کربلا را بینظیر بودن آن در تاریخ برشمرده[24] و موضعگیریهای آشکار وی به نفع جناح امام (ع) و خاندان پیامبر (ص)[25] بر تشیع یا گرایشهای شیعی قوی او صحه میگذارد، به ویژه آنکه گزارش خود را با لعن بر دشمنان امام و اهل بیت (ع) به پایان برده است.[26] با این حال این گزارش عقیدتی، گفتمان سراسر تاریخی او را تحت الشعاع قرار نداده و در تمامی گزارش او، اندک موارد مربوط به گفتمانهای عاطفی و ماورائی[27] نیز قالب همان گفتمان تاریخی را به خود گرفته است.
ادامه دارد...