در بخش نخست این مطلب ضمن معرفی و تبیین جایگاه سلیمانبنصرد به عنوان یکی از روسا و زعمای شیعه در کوفه، به یکی از علل عدم حضور وی در جریان کربلا پرداخته شده که در ادامه در این یادداشت علل دیگری از این چرایی را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم:
2. وجود مانع برای حضور در کربلا
عبیداللهبنزیاد تدابیری اندیشید تا مردم نتوانند خود را به امام برسانند. او کوفه را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. وی عریفها را مسئول هر گونه اغتشاش دانست و تهدید کرد که اگر عریفی خبری را از عبیدالله مخفی بدارد به دار آویخته میشود. همچنین وی در اطلاعیهای به مردم هشدار داد که اگر در مورد کسی احتمال داده شده که قصد پشتیبانی و حمایت از حسین علیهالسلام را دارد، بدون محاکمه به دار آویخته، خانهاش سوزانده و اموالش مصادره میشود. وی در ادامه این اقدامات با تشکیل حلقههای امنیتی، شدیدا از ورود و خروج افراد به قلمرو کوفه جلوگیری کرد. به حصینبننمیر دستور داده بود تا منطقه بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آنجا به سمت حجاز برود و به این بهانه به امام بپیوندد.[1]
او به والی خود در بصره نیز نوشت تا دیده بانانی را بگمارد و تمام راهها را کنترل کنند و اگر کسی عبور کرد او را دستگیر کنند. [2] همچنین دستور داد تا راههای بین واقصه به طرف جاده شام تا جاده بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی ورود و خروجی داشته باشد. حتی یک بار حبیببنمظاهر، قوم بنی اسد را که در همان نزدیکی بودند، دعوت به همکاری با امام حسین (ع) کرد، اما سپاه عبیدالله بین هفتاد نفر از آنان که به سمت کربلا حرکت کرده بودند و سپاه امام جدایی انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.[3]
با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند؟ اما این پاسخ نیز صحیح و کافی به نظر نمیرسد، زیرا - چنان که اشاره شد - به رغم این سخت گیریها و کنترلهای شدید، افرادی همچون حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه و دیگر افراد به امام پیوستند.
با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند؟ اما این پاسخ نیز صحیح و کافی به نظر نمیرسد، زیرا - چنان که اشاره شد - به رغم این سخت گیریها و کنترلهای شدید، افرادی همچون حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه و دیگر افراد به امام پیوستند.[4]
3. عدم پیش بینی شهادت امام حسین (ع)
هنگامی که امام حسین (ع) به کربلا رسید تا روز عاشورا، هشت روز مانده بود. در این مدت بسیاری از مردم گمان جنگ و درگیری و قتل و کشتار را به ذهن خویش راه نمیدادند و سپاه عبیدالله را بیشتر یک تهدید نظامی به شمار میآوردند تا یک فاجعه نظامی. حتی بعضی از فرماندهان سپاه عبیدالله مانند حربنیزید روز عاشورا از دستور قتل امام تعجب کردند و حر پس از آنکه برنامه حمله نظامی و کشتار اهل بیت (ع) را جدی دید به امام ملحق شد. [5] حر پس از تشرف به محضر امام با خجالت عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، من گمان نمیکردم که مسئله به اینجا ختم شود که میبینم، بلکه فکر میکردم یکی از چند پیشنهادی که بر آنها عرضه کردی میپذیرند و پیش خود گفتم اگر این قوم را در بعضی امور اطاعت کنم اشکالی ندارد.[6]
به نظر میرسد بسیاری از شیعیان گمان میکردند که اختلاف امام و بنی امیه با گفتوگو و مصالحه حل خواهد شد و فکر نمیکردند یزید پستی و لئامت خود را به این حد برساند که حاضر شود خون بهترین بندگان خدا و تنها یادگار رسول الله (ص) را بر زمین بریزد، آن هم در ماهی که جنگ در آن، هم بر اساس رسوم کهن عرب و هم طبق احکام اسلامی حرام و ممنوع شمرده میشد.
به نظر میرسد بسیاری از شیعیان گمان میکردند که اختلاف امام و بنی امیه با گفتوگو و مصالحه حل خواهد شد و فکر نمیکردند یزید پستی و لئامت خود را به این حد برساند که حاضر شود خون بهترین بندگان خدا و تنها یادگار رسول الله (ص) را بر زمین بریزد، آن هم در ماهی که جنگ در آن، هم بر اساس رسوم کهن عرب و هم طبق احکام اسلامی حرام و ممنوع شمرده میشد.
شیعیان پیش از این نیز صلح امام حسین (ع) با معاویه را دیده بودند و حتی قبل از آن، ماجرای حکمیت و متارکه جنگ امام علی (ع) با معاویه را شاهد بودند و اکنون نیز منتظر بودند تا این نزاع به شیوههای سابق حل و رفع شود، غافل از آنکه نه یزید همچون معاویه بود و نه شرایط حاکم بر این دوره، شرایط عصر امامان پیشین.
گر چه این احتمال در مقایسه با احتمالهای دیگر نسبت به شیعیان کوفه معقول تر به نظر میرسد، اما کاستیهایی نیز دارد، زیرا بسیاری از افرادی که امام را از رفتن به کوفه بیم میدادند و حیله و مکر کوفیان را گوشزد میکردند، شهادت امام و یارانش را نیز پیش بینی میکردند و امام خود نیز بارها از شهادتش در این سفر خبر داده بود. بنابراین، شهادت امام با توجه به شرایط و قراین و جو حاکم بر عراق از سوی یزید بر هیچ صاحب بصیرتی پوشیده نبود و دست کم احتمال خطر جدی برای امام از سوی سپاه خون آشام یزید که به هیچ یک از احکام و ارزشهای اسلامی پایبند نبود، وجود داشت و این، همراهی و آمادگی خاص شیعیان را میطلبید.
اما آنان در ماجرای مسلم نیز به خوبی امتحان شدند و به فرصت سوزی پرداختند و هیچ اقدام مؤثری انجام ندادند. از این رو باید گفت که شیعیان در این زمان در یک حالت بی ارادگی و سرگردانی به سر میبردند و فقدان رهبری متفکر و شجاع در کوفه که شیعیان را متحد و منسجم سازد، به ویژه پس از شهادت مسلمبنعقیل و فقدان رهبری که خط و مشی سیاسی آنها را در این دوره حساس تبیین کند، شیعه را با بحران رو به رو ساخته بود. در حقیقت، شیعه در این مقطع، سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفته و تن به تقدیر سپرده بود. هنگام قیام مسلم در کوفه نیز بزرگان شیعه او را تنها گذاشتند شاید به این بهانه که آنها با حسین (ع) بیعت کردهاند و به او وعده یاری و حمایت نظامی دادهاند نه به مسلم! لذا از یاری مسلم دریغ کردند.[7]
چنانکه گفتیم با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هر گونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار میرفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آنکه دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند.
چنانکه گفتیم با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هر گونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار میرفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آنکه دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند و شاید یکی از دلایل توبه و احساس شدید گناه در شیعیان همین سکوت بی جای آنان بوده است. در برخی منابع آمده است که تعدادی از اهل کوفه در روز عاشورا بر تپهای ایستاده و دعا میکردند: «اللهم انزل علیه نصرک؛ خدایا نصرت خود را بر حسین نازل فرما» و خود شاهد غربت و تنهایی امامشان بودند.[8]
4. اشتباه سران توابین در یاری نکردن امام
احتمال جدی دیگری که درباره علت عدم حضور سران توابین، از جمله سلیمان در کربلا وجود دارد، کوتاهی و تقصیر آنان در یاری کردن امام حسین (ع) است: در حقیقت، آنان مرعوب شده و به عمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند در حالی که میتوانستند امام را یاری دهند، از این رو دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند. چند شاهد تاریخی این احتمال را تقویت میکند:
الف - اعتراف صریح سران توابین به گناه و اشتباه خود:
علاوه بر اینکه غالب مورخان به خطا کار بودن شیعیان در یاری نکردن امام تصریح کردهاند،[9] محتوا و ادبیات خطبهها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان نیز چیزی جز اعتراف به گناه نیست. مسیببننجبه نخستین سخنران جمع، چنین گفت:
... خداوند برگزیدگان و بزرگان ما را آزمود و ما را در یاری رساندن به سلاله پیامبر و فرزند دختر رسول خدا (ص) غیر صادق یافت، در حالی که پیش از آن، نامه او به ما رسیده بود و سفیر او بر ما وارد شده و همه گونه از ما یاری طلبیده بود [یعنی با ما اتمام حجت کرده بود]، ولی ما جانهای خود را از او دریغ کردیم تا آنکه در کنار ما به شهادت رسید. به درستی که ما نه با دست خود او را یاری دادیم و نه با زبان خود از او دفاع کردیم و نه با اموال خود او را حمایت کردیم و نه عشایر و قبایل خود را برای یاری او بسیج کردیم، اینک چه عذری در درگاه خداوند داریم و آنگاه که بر رسول خدا وارد شویم در حالی که فرزندش و حبیبش و ذریه و نسل آن بزرگوار در کنار ما به شهادت رسیدند، نه به خدا قسم هیچ عذری از ما پذیرفته نیست مگر آنکه قاتلین او را بکشیم یا آنکه در طلب خون او کشته شویم...[10]
بنابراین، ظاهر سخنان و کلمات سلیمان و دوستان او بیانگر کوتاهی و اشتباه و گناهکار بودن ایشان در یاری نکردن امام است و اساسا مفهوم توبه به معنای اعتراف به گناهکار بودن است؛ چیزی که منطق حرکت توابین را شکل میدهد، همچنان که به این واقعیت نیز اشاره دارد که آنها دچار مشکل مشترکی بودهاند.
بنابراین، ظاهر سخنان و کلمات سلیمان و دوستان او بیانگر کوتاهی و اشتباه و گناهکار بودن ایشان در یاری نکردن امام است و اساسا مفهوم توبه به معنای اعتراف به گناهکار بودن است؛ چیزی که منطق حرکت توابین را شکل میدهد، همچنان که به این واقعیت نیز اشاره دارد که آنها دچار مشکل مشترکی بودهاند.
اما کسانی که این احتمال را پذیرفتهاند که سران توابین هنگام قیام عاشورا در زندان بودهاند، شاید توبه و احساس گناه ایشان را به دلیل فراهم نیاوردن زمینه حضور امام در عراق بدانند؛ یعنی آنها به علت اینکه نتوانستند در آن مقطع حساس، تصمیم صحیحی بگیرند و با تمام توان خود در سازمان دهی شیعیان، قدرت را از دست بنی امیه خارج کنند و امر خلافت را به فرزند رسول الله بسپارند، خود را مقصر میدانستند. اما - چنان که گفتیم - اعتراف صریح آنها به اینکه با اموال و عشایر و قبایل خود به یاری امام نشتافتند، به قبل از عاشورا و ماجرای مسلم نیز مربوط میشود.
ب - سابقه سلیمان در مخالفت با امام علی (ع):
برخی مورخان گفتهاند که سلیمان در جنگ جمل نیز دست از یاری امام علی (ع) برداشت و مورد سرزنش امام علی (ع) قرار گرفت. سرزنش و توبیخ امام نشان میدهد که سلیمان مقصر بوده است. اعتراض او به صلح امام حسن (ع) و درخواست از امام حسین (ع) برای جنگ با معاویه نشان از ضعف ولایت مداری و عدم بینش سیاسی بالای او دارد. وضعیت او در یاری رساندن به مسلمبنعقیل نیز با ابهام رو به روست. این مطلب درباره مسیببننجبه نیز صادق است. او نیز سابقه تخلف و سرپیچی از دستور امیرمؤمنان (ع) را در کارنامه خود دارد؛ آنگاه که امام او را برای سرکوب شورش عبداللهبنمسعده به مکه فرستاد، او را از ملاحظه کاری قومی و قبیلهای در برخورد با عبدالله که از طایفه او بود، بر حذر داشت، اما مسیب به رغم هشدار پیشین امام، در برخورد با عبدالله کوتاهی کرد و به دلیل رعایت روابط قومی و قبیلهای زمینه فرار عبدالله را فراهم آورد، از این رو علی (ع) او را سرزنش و به سبب این تخلف، حبس کرد، البته پس از چندی او را عفو و آزاد کرد و بعد او را مسئول زکات کوفه قرار داد.[11]
سلیمان از کسانی بود که به حسینبنعلی نامه نوشت تا به کوفه آید اما زمانی که حسین به کوفه [طرف کوفه] آمد از او دریغ کرد و در رکابش نجنگید، او فردی بود که بسیار شک و تردید میکرد، از این رو زمانی که حسین (ع) کشته شد از کرده خود پشیمان شد.
ابن سعد از جمله کسانی است که معتقد است سلیمان به دلیل روحیه شک و تردید افراطی نتوانست برای یاری امام حسین (ع) تصمیم بگیرد:
سلیمان از کسانی بود که به حسینبنعلی نامه نوشت تا به کوفه آید اما زمانی که حسین به کوفه [طرف کوفه] آمد از او دریغ کرد و در رکابش نجنگید، او فردی بود که بسیار شک و تردید میکرد، از این رو زمانی که حسین (ع) کشته شد از کرده خود پشیمان شد.
البته نباید این نظریه ابن سعد را با خوش بینی پذیرفت و این نکته را از نظر پنهان داشت که بسیاری از مورخان و نویسندگان اهل سنت در پی آن هستند تا شهادت امام حسین (ع) را به گردن شیعیان بیندازند و با پر رنگ جلوه دادن گناه شیعه در یاری نکردن امام، شیعه را عامل اصلی فاجعه کربلا بدانند. روشن است که این مغالطهای آشکار است و چشم را بر حقایق روشن تاریخ بستن است. گر چه یزید، حسینبنعلی (ع) را با شمشیر کوفیان به شهادت رساند، اما روشن است که کوفه محل حضور اشراف سر سپرده به حاکمیت اموی بود و شهری با جمعیت غیر متجانس و با گرایشهای مختلف و این تنها شیعیان نبودند که از امام برای آمدن به کربلا دعوت کردند، بلکه بسیاری از اشراف و بزرگان کوفه نیز به امام نامه نوشتند و روز عاشورا هم به روی امام شمشمیر کشیدند.
ج - ارزیابی قیام توابین:
نکته دیگری که میتواند در قضاوت ما نسبت به عملکرد سلیمان مؤثر باشد، ارزیابی نهضت توابین به رهبری سلیمانبنصرد است. گر چه نهضت توابین از پیامدهای مهم اجتماعی قیام عاشورا به حساب میآید (قیامی که روح مبارزه و ظلم ستیزی و غیرت دینی را در جامعه خفته اسلامی بیدار کرد و آتش اعتراضات ضد اموی را شعله ور تر ساخت و زمینه را برای قیامهای بعدی فراهم آورد)، اما عبرتها و نکات تلخ فراوانی را نیز به همراه داشت که برخی از ابعاد شخصیت سلیمان را برای ما آشکار تر میسازد. با توجه به سخنان سران توابین میتوان گفت که نهضت توابین یک واکنش روحی و روانی برخاسته از احساسی مقدس بود، اما این نهضت، به علت عدم بصیرت لازم و عدم کارایی نظامی رهبران آن، دستاوردی نداشت.
عدم پذیرش جنگ با قاتلان امام حسین (ع) در کوفه به دلیل ملاحظات قومی و قبیلهای،[12] برخورد احساساتی و تفکر سطحی و عدم برنامه ریزی صحیح برای قیام و مهم تر از آن، دفاع مخالفان اهل بیت از شیوه و روش قیام سلیمان و ترجیح او بر مختار (دفاع و تشویق آل زبیر نسبت به خروج سلیمان از کوفه و جنگ با شامیان) و همچنین عدم حمایت صریح یا ضمنی امام سجاد (ع) از این قیام، از مهم ترین کاستیهای این نهضت شیعی است. بنابراین نمیتوان حرکت توابین را حرکتی کاملا موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد. بی تردید اگر سلیمان و نزدیکان او با بینش و بصیرت بالا و برنامه و سازمان بهتر عمل میکردند سرنوشت شیعیان به گونهای دیگر رقم میخورد.
به نظر میرسدکه اگر قضاوت مختاربنابی عبیده ثقفی را درباره سلیمانبنصرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسشها و ابهامها درباره سلیمان دست خواهیم یافت.
به نظر میرسدکه اگر قضاوت مختاربنابی عبیده ثقفی را درباره سلیمانبنصرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسشها و ابهامها درباره سلیمان دست خواهیم یافت. مختار که در آستانه قیام توابین به کوفه آمده بود و شاهد شکل گیری و آغاز نهضت توابین بود شیعیان را از شرکت در سپاه سلیمان بر حذر داشت و درباره سلیمان این گونه اظهار نظر کرد که «لا علم لا بالحروب و السیاسه؛ سلیمان فاقد دانش و بصیرت سیاسی و نظامی است». مورخان نوشتهاند تبلیغات مختار علیه سلیمان موجب جدا شدن بخش عظیمی از شیعیان از سپاه سلیمان شد. دیدگاه مختاربنابی عبیده درباره سلیمان که در جریان قیام توابین معنا و مفهوم یافت، بیانگر این حقیقت تلخ درباره سلیمان و هم ردیفان اوست که خواص کوفه به رغم ایمان و اعتقادشان به امامت و سابقه درخشان برخی ایشان در دفاع از ولایت؛ از بصیرت سیاسی، شجاعت، زمان شناسی، اقتدار و ثبات در تصمیم و عمل بی بهره بودند و همین امر باعث شد تا درباره حضور به موقع خود در کربلا دچار تردید و اشتباه شوند، همچنان که موجب شد برای جبران آن اشتباه نیز ناموفق باشند.
نتیجه
درباره علت عدم حضور سلیمانبنصرد در حادثه عاشورا چند احتمال مطرح است:
نخست، آنکه سلیمان و سایر بزگان شیعه از آغاز شکل گیری نهضت امام حسین (ع) و ورود مسلمبنعقیل به کوفه، در زندان عبیداللهبنزیاد گرفتار بودند.
این احتمال گر چه معقول به نظر میرسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه میکند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بر آن تأییدی نمیتوان یافت.
دوم، آنکه با توجه به تدابیر شدید امنیتی از سوی عبیدالله موانعی برای رسیدن شیعیان به کوفه پدید آمده بود و سلیمان و یارانش نتوانستند خود را به امام برسانند. این احتمال نیز با رسیدن به موقع شیعیانی، مثل حبیببنمظاهر به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کربلا.
سوم، عدم پیش بینی شهادت امام حسین (ع) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی مطرح کردهاند که این خود عذری بدتر از گناه است، زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سخت گیریهای شدید امویان و شهادت مسلم وهانی و قیس و عبداللهبنیقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین (ع) هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثهای بزرگ و خونین آگاه میساخت و بنابراین بیداری و تحرک بیشتری را از خواص شیعه کوفه طلب میکرد.
به هر حال، با توجه به اعتراض صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچار شدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمییافتند و همچنین سابقه عهد شکنی آنها با امامان قبل، میتوان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کوفه به شمار میآمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند. نهضت توابین به رغم دستاوردهای اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثر گذار اجتماعی.
منابع
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق.
- ابن اثیر، ابی الحسن علیبنابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، تهران، اسماعیلیان، بی تا.
- ابن اثیر جزری، محمد النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، 1364، چ چهارم.
- ابن اعثم کوفی، محمدبنعلی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارا الکتب العلمیه، 1406 ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمدبنعلیبنحجر، الاصابه فی تمییر الصحابه، عادل احمد عبدالموجود، بیروت دار الکتب العلمیه، 1415 ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمدبنعلیبنحجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه للطباعه و النشر، بی تا، چ دوم.
- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا.
- ابن سعد، محمدبنسعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا.
- ابن سعد، محمدبنسعد، ترجمه الحسین و مقتله، تحقیق عبدالعزیز طباطبایی، بی جا، بی تا، 1407 ق.
- ابن شهر آشوب، محمدبنعلی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف، مطبعه الحیدریه، 1376 ق.
- ابن عبدالبر، یوسفبنعبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415 ق.
- ابن عساکر، ابی القاسم علیبنالحسن، ترجمه الامام الحسین (ع)، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسه محمودی للطباعه و النشر، بی تا.
- ابن مسکویه رازی، احمدبنمحمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، انتشارات سروش، 1407 ق.
- ابن منظور، جمال الدین محمدبنکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق.
- ابن کثیر دمشقی، ابی الفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
- ابی مخنف، لوطبنیحییبنسعید، مقتل الحسین (ع)، تحقیق میرزا حسن غفاری، قم، مکتبه العامه للسید شهاب الدین مرعشی النجفی، 1398 ق.
- اردبیلی، محمدبنعلی، جامع الرواه، قم، مکتبه المحمدی، بی تا.
- اسکافی، ابی جعفر محمدبنعبدالله المعیار و الموازنه، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، 1402.
- بلاذری، احمدبنیحییبنجابر، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1394 ق.
- خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، قم، مدینه العلم، 1403 ق.
- دینوری، ابو محمد عبداللهبنمسلمبنقتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، قم، انتشارات شریف رضی، 1413 ق.
- دینوری، ابی حنیفه احمدبنداود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، دار احیاء الکتب العربیه، 1960 م.
- ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتب العربی، 1410-1418 ق.
- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمنبنابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفه، 1365 ق.
- صنعانی، ابی بکر عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، بی جا، المجلس، العلمی، بی تا.
- طبرانی، سلیمانبناحمدبنایوب، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، بی تا.
- طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از علماء بیروت، موسسه الاعلمی، بی تا.
- طوسی، محمدبنحسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، موسسه آل البیت (ع) 1404 ق.
- عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران، موسسه البعثه، 1415 ق.
- قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسینبنعلی دراسه و تحلیل، نجف، الادب، 1395 ق.
- مظفر، محمدرضا، تاریخ شیعه، ترجمه محمد باقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
- مفید، محمدبنمحمدبننعمان عکبری، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت (ع) لتحقیق التراث، قم، دار المفید.
- منقری، نصربنمزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، قم، موسسه العربیه الحدیثه للطبع و النشر و التوزیع، 1382 ق، چ دوم.
- مولایی، محمد سرور، قیام سید الشهداء به روایت طبری و انشای بلعمی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بی تا.
- یعقوبی، احمدبنابی یعقوببنجعفربنوهب ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، قم، موسسه و نشر فرهنگ اهل بیت (ع) بی تا.
برای مطالعه بخش نخست این مقاله اینجا را کلیک کنید.