چه تلفیق زیبایی! یک نفر سیما و سیرتش محمدی باشد و نامش علی.
سر تا پا یادآور رسول خدا باشد و پا تا سر مانند برادر پیغمبر.
چه کسی جز حسین میتواند این چنین پسری داشته باشد.
کاش امروز در خانه لیلا فاطمه بود و یک دل سیر پیامبر را تماشا میکرد؛ کاش علی بود و یکبار دیگر صدای اذان گفتن پیامبر را از حنجره علیاکبر میشنید؛ کاش پیغمبر خودش میبود و آینه در آینه میشد و دو نور یکدیگر را به نظاره مینشستند.
خوش آمدی علی اکبر حسین!
امشب علی دیگری چشم به جهان گشوده، نه در خانه کعبه که در بیت حسین.
امشب یکبار دیگر بوی محمد پیچیده نه در دامن آمنه که در دامان لیلا.
مولود امشب هم علی است و هم محمد، هم شجاعت حیدری دارد و هم جلوه محمدی.
هم سرور بنیهاشم است و هم سُرور دل حسین.
نکند حواست پرت شود امشب از در خانهاش جای دیگری بروی، هر چه باشد مولایمان پدر شده است؛ پشت و پناه و امیدش چشم به دنیا گشوده.
مبادا حواست پرت شود و دست خالی از کنار گهواره پسرش گذر کنی. شیرینی تولد پسرش را از او بگیر و شور تازهای به زندگیات بده، هر چه باشد مولایمان پدر شده است!