جهان جدید مبتی بر فلسفه، فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و در یک کلام زیستجهانی جدید است و روح این جهان جدید یعنی آنچه در فلسفه و تاریخ آن را مدرنیته میخوانند، به عنوان امری غربی جهان را مدرن میخواهد و روند مدرنیزاسیون در شرق اروپا، آسیا، آمریکای جنوبی و هر جایی که از زیست جهان جدید نبود و رویدادهای فراوانی را در تاریخ انسانی پدید آورد که هدفش یکسانسازی بود. در این میان راهپیمایی اربعین در مقابل این یکسان سازی جهان جدید میتواند تفسیر شود، رویدادی که شیعه را به عنوان مقوم یک زیست جهان مینمایاند.
راهپیمایی در مقابل یک زیست جهان
راهیان کربلا در اربعین پیاده مسیری طولانی را طی میکنند. این مسیر 73 کیلومتر است و طی این میزان مسیر در زیستجهان مدرن با پای پیاده تقریبا ممتنع است، زیرا چنین مسافتهایی با وسایل مدرن پیموده میشود و فرد میتواند پیادهروی بیست و یک ساعته را نیمساعته بپیماید. راهپیمایان اربعین با پیادهروی، زیستجهان خود را با زیستجهان سنت پیوند میدهند. آنها را نمیتوان با معیارهای مدرن درک کرده و دریافت، زیرا سنتی تاریخی را زنده میکنند و فرد را از هستی در زمان و مکان مدرن به هستی در زمان و مکانی دیگر نزدیک میکند. این پیادهروی پذیرفتن دشواریهایی قدیمی است، اما پیوند با پیام کربلا که محصول یک زیستجهان شیعی است، ایشان را به اینجا آورده است. زیست بر اساس امر مدرن، به خواسته خود فرد ترک میشود، از اینرو آن را به تمامه نمیتوان ناخودآگاه و در سنت دانست و باید آن را محصول نوعی خودآگاهی و در پیوند با سنت بودن دانست.
پیادهروی، نه لذت!
جهان جدید، جهان خوشیهای فردی است، عمل، فایده، لذت، فرد و مصرف کلیدواژههایی هستند که زندگیهای ما را کم و بیش تعیین کردهاند. تبلیغاتها را که نگاه میکنی، به دنبال آن هستند که کارهایت را زودتر انجام دهی، از زمانت بیشترین استفاده را بکنی یا از هر چه میخواهی بتوانی به شکل متنوعی بهرهمند شوی. مرز میان خیال لذت با تحقق همان خیال هر روز کمتر میشود و در این میان راهیان کربلا در اربعین مسیر کوتاه و آیین راحتی را انجام نمیدهند، زیرا آنها در حال نشاندادن پیوند خود با امری فراتر از سبک زندگی هستند. آنها اعلام میکنند سنتشان چنان اهمیتی دارد که نه برای تفریح، ماموریت کاری، آموختن و یا هر هدف جزیی و فردی، بلکه برای اعلام ارادت به امام (ع) حاضر به پیادهروی طولانی بین دو شهر مذهبی هستند. راهپیمایی اربعین، جهان خوشیهای فردی نیست، این جهان جهان زحمت و صبر و معرفت عمومی است. این مسیر نسبتی با خیال فردی ندارد و منبعث از واقعیتی تاریخی، دینی و فرهنگی است که در آن فرد با واقعیت پیوند میخورد.
از نجف تا کربلا؛ رنگ باختن سوبژکتیویسم
انقلاب کوپرنیکی کانت کشتی دکارتی فلسفه جدید را به سرمنزل مقصود رساند، حالا سوبژه یا فاعل شناسا در مرکز معرفتشناسی قرار گرفته بود. از سوی دیگر پیوند میان امام و ماموم یکی از اساسیترین نسبتهای شیعه است و در راهپیمایی از نجف تا کربلا به عینه مشهود است. در این راهپیمایی فرد از مقام فاعل شناسا خارج میشود و به سنتی ورایی و عینی میپیوندد. امام (ع) بیش از 1000 سال پیش راهی را رفته است و پیرو امام نیز همان راه را در پیوند با آموزه اصلی یا در قطع پیوند با آموزه اصلی طی میکند، اما همان فرد در جهان جدید لزومی بر تبعیت از کس دیگر ندارد. او خود غایت است زیرا انسان خود غایت است، اما اربعین یعنی غایتی خارج از من وجود دارد و «من» و در واقع «ما» پیروان مسیری هستیم که در عینیت واقع شده و قرار است، ما را از اینجایی به جایی که در واقع باید باشیم برساند.
نفی امر جدید در پرتو یک راهپیمایی
مدرن را جدید ترجمه میکنند و روحیه مدرن به نوعی آیندهگرایی وامدار است، اما در راهپیمایان اربعین به سوی گذشتهای در حال باز میگردند تا پیوند خود را در نسبت با آن اعلام سازند و این خود در نسبت با آینده نیز قرار دارد. راهپیمایان اربعین اگرچه مسیری را به عقب باز میگردند، اما آن را به شکلی متمایز، مقطعی و مناسکی انجام میدهند، آنها حال خود را در تمایز با گذشته دارند و همین باعث تشخص «راهپیمایی اربعین» میشود و این تشخص، فضای آینده و مدرن را نابود نمیکند، و این تمایز شیعیان و سلفیون است. شیعه پیرو امامان (ع) است، اما نمیخواهد دقیقا در آن زمان باشد، زیرا او معتقد است باید در حوادثی که پیش میآید به امام رجوع کند و این حدیث امام (ع) است و این بدان معناست که وی در گذشته نمیماند و در حال و آینده به پیام فرا زمان که از گذشته دینی به ارث برده است، رجوع میکند.
تبدیل «فرد» به «فرد-زائر»
راهیان کربلا در اربعین گرسنه و تشنه نمیمانند، در مسیر طولانی که طی میشود، آب و غذا توسط دیگرانی تهیه میشود که مهمانان خود را نمیشناسند. هویت در راهپیمایی چندان مهم نیست. مهم راهروی و بودن در این مسیر است، هویت را در این مسیر راه میدهد و فرهنگ خاص راهرو مهم نیست، اهمیتی ندارد که تو از ایران، فرانسه، کوبا، آمریکا و یا عربستان آمده باشی، همینکه در مسیر دیدار امام (ع) هستی وظیفه خدمت به تو را برای شیعه ایجاب میکند.
آنچه هویت افراد را پیوند میدهد نوعی در راه بودن است، هویت فردی رنگ میبازد و هویتی جمعی فرد را معرفی میکند، هر کس در این راه از چشم دیگر «زائر» است و مهم نیست که چه بیاندیشد و چه باشد. «زائر» به جای «فرد» مینشیند و در مفهوم خود با «امام»، «حقیقت» و «دین» پیوند میخورد. بافتی که در آن «زائر» در حال راهپیمایی است در زیستجهان سنت معنادار است، اما این زیست جهان به عینه تکرار نشده است بلکه «فرد» آن را انتخاب کرده و اینجا به «فرد-زائر» بدل شده است و این باز معنای جهان جدید است و در تقابل با سلفیگری میتواند منظری جدید به حقیقت باشد.