روز از پس روز گذشت و کاروان در مسیر شام ره سپرد.
سید الساجدین، در سکوت بود و سکوت.
و زنان، محزون و غمزده.
کاروان، به هر شهر و آبادی که رسید، سرها بر نی شد و سپاه شب و تاریکی و ظلمت،
به خود بالید و فاتحانه فخر فروخت که؛
این ما بودیم که حسین و یاران اش را قتل عام کردیم.
و شمر فریاد می زد که؛
این سر یک مرد عصیانگر خارجی است،
که علیه یزید بن معاویه شوریده است.
مردمان این شهرِ در مسیر، همه نصرانی بودند.
شمر پیش قراول راهی کرد، تا به میمنت ورود سپاه پیروز یزید به شهر،
ناقوس ها به صدا در آید و مردمان تجمع کنند.
سرها، از صندوق به در آوردند و پیش قراولان با سرهای بر نی راهی شهر شدند.
مرد نصرانی سر بر نی را که دید، او را شناخت.
ضجه زد و بانگ برآورد،
گفت؛ این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است.
مردمان شهر، به خروش آمدند و بر سپاه شوریدند،
ناقوس ها بشکستند و با دامان پُر از سنگ به استقبال سپاه آمدند.
و راهبی که پیشاپیش آنان را هدایت می کرد،
گفت؛ خداوندا! به تو پناه می بریم از این قوم عصیان گر، که فرزند پیامبر خود را کشتند.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.