مادر چرخی زد، دستی به موهای جوانش کشید آنها را مرتب کرد او را در آغوش گرفته، میفشرد، میبوسید و میبویید؛ اندکی گذشت دیگر رمقی در بازوانش نمانده بود، رهایش کرد، با لبانی خندان وچشمانی اشکبار جوانک را راهی میدان نبرد نمود...
سنگ ریزهها، دیگر جای پایی بعد از قدمهای مادر، بر خود حس نمیکردند. برق در و دیواره خانه، بر آمدن مهمانی گرامی گواه داشت. مردم ده زندگی عادی مادری را شاهد بودند، که با شادابی تمام حیاتش را ادامه میداد. اما فضای امامزاده چیز دیگری میدید، او به تماشای صدای نجواها و گریههای مادر در هنگام سحر نشسته بودند...
اگر روشن فکرید و این صحنه را در زندگی خود مشاهده کردید، بدانید که آن مادر چند لحظه قبل از در آغوش گرفتن جوان یا در راز و نیازهایش پیاز رنده میکرده، چون انسان شاد در سینهٔ خود حزنی را حمل نمیکند!؟
شاید جمله بالا حامل طنز باشد ولی این طور نبود. در نگاهی کلی به زندگی مادر کسی او را پریشان نمیپنداشت. اما گروهی گریههای مادر را به منزلهٔ افسردگیش میدانند. همان گونه که زائرین و شیعیان را به خاطر عزاداری سیدالشهدا سرزنش میکنند.
به طور کلی نظر احاد جامعه در مورد گریه را میتوان در دوگروه زیر جای داد.
گروه اول: افرادی اصل در زیستن را شادی میدانند، واین گونه اذعان دارند که اکنون چرا در بیشتر اوقات و ایام سال مراسم عزا و غم برپاست؟ این گویای افسردگی پیروان این مکتب است، آنان با این فعل خویش باعث میشوند تا جامعه از شادیها دور باشد و بیشتر احساس غمگینی کند، در نتیجه بر افسردگی جامعه افزوده شود.
گروه دوم: با بیان ضرورت شادی و اینکه در رفتار، منش و سخنان رسول اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» و اهل بیت گرامیشان تاکید بر شادی بوده است؛ و آن بزرگواران نیز هر گونه ابراز مسروریت را درست نخوانده و آن را تایید نکردهاند را ارائه میدهند.
[و در واقع آنها خود را انسان عبوس ندانسته و سعی در اثبات این موضوع دارند] و در پایان، ایمان و رضایت از خود را منشاء شادی میدانند.»
تحلیلهای این دو گروه درست اما در این میان نقطه خلاءای احساس میشود و آن هم به خاطر برداشتهای متفاوتی است که از یک کلمه «شادی» در ذهن این دو دسته جای دارد و همین به وجود آورنده این هجمه منازعات بینتیجه شده...
برای پر کردن این حفره اول میبایست:
«برداشتهای خود را از به کار بردن یک کلمه، یکی کنیم؛ یعنی اگر میگوییم سیب در ذهن دوستان پرتقال (خدایی ناکرده) نقش نبندد.
لذا در وهله اول شادی را از شادابی تمیز دهید به این صورت که انسان شاد لزوما شاداب نیست... (در ادامه گویاتر...)»
دوم باید بدانیم که:
1. کدام اصل میگوید که اصل بر شادی است؟
2. اصل بر شادی ست یا نشاط و شادابی؟
3. درستی و نادرستی، اصل بودن یا نبودن، یا مرجع تشخیص ویا نحوه استدلال بر این مطلب از کجا آمده؟
4. به صرف بیان، بر اصل بودن یک منطق (درست یا نادرست)، آیا آن اصل مورد قبول همه میگردد؟
اتفاقا بر خلاف بیانات فوق باید گفت که اصل بر شادی نیست؛ زیرا در جامعهٔ عقلا، همگان پذیرای اینند که اگر شخصی خنده را تنها واکنشش نسبت به اتفاقات پیرامون خود قرار دهد نکوهش شده و بر سلامت روحی روانی او ابهام به وجود میآید و او مورد اطمینان نمیگردد.
این چنین است اگر بذله گویی و شوخ طبعی در جای مناسبش خرج نگردد، نتیجه که نمیدهد هیچ، حتی خلاف انتظار هم، عمل میکند.
درمقابل باید بگوییم:
«که اصل بر شادابی و بانشاط زیستن است، که در این صورت روال زندگی آدمی با فراز و نشیبهای گوناگون، در مواضع متفاوت (یعنی در هنگامهٔ بروز ناراحتی وغم بدون افسردگی و ناامیدی) به تخلیهٔ روحی خویش (مانند گریه) پرداخته حال آنکه در واقع غمگین است؛ و بر عکس در زمان شادیها شاد است، به طرزی که کنترلش را از دست نمیدهد.
بر این اساس زندگی با نشاط بدان معناست که حیات آدمی تحت فرمان و هدایت شخص و عقل وی ادامه یابد، خواه رخدادی غم انگیز، شاد یا تعجب آور برایش پیش آید.
ولی در هر موقعیت فرد نه خموده، نه کسل، نه افسرده است و نه شادی او مخل وضع عمومی...
اساسا گریه بر سیدالشهدا مطلوب است و از ما نیز خواسته شده که برای مصیبت جانگداز او، حقِ حضرتش را آن گونه که میبایست به جا آوریم، و طبعا نسبت به ظلمی که بدیشان روا داشتند ناراحت گردیده، عاملانش را لعن و نفرین کنیم.
کمی تامل، هوشیاری و جامع نگری کفایت داشت بر درک این مهم که گریههای سحرگانه مادر، مانع از زندگی پویای وی نمیگردد، بلکه، چراغ سبزیست برای تداوم آن... و این چنین است که هیچگاه، اشک بر فرزند رسول خدا نشان از افسردگی روحی شیعیان، محبین و دوستداران ایشان نبوده، و حال آنکه خود این واجب به جهت تنزیه آدمی از پلیدی و برقرار نمودن پیوندِ عمیقِ عاطفی و معنوی با آل الله میباشد.
بدین سان است که انسان مراحل رشد و نمو به سوی کمال حقیقی را پشت سر گذاشته و به سعادت راستین میرسد. چنان که آن جگر گوشهٔ پیامبر در توس (علی بن موسی الرضا «علیهماالسلام») در روز اول محرم به ریان ابن شبیب فرمودند: «... یابن شبیب ان کنت باکیا لشی، فابک للحسین بن علی بن ابی طالب «علیه اسلام»... (ای پسر شعیب اگر بر چیزی گریه میکنی، بر حسین بن علی بن ابی طالب گریه کن...) (1)» از این بیان به وضوح آشکارست که گریه بر آن امام همام فی نفسه مطلوب و باعث تعالی ست.
در پایان مطالب را در چهار چوب بحثهای علمی روانشناسی گنجانده و با بهره گیری از کتاب «واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات» نوشته محقق اصغر رضوانی، ادامه میدهم. لازم است خاطر نشان کنم که جناب رضوانی با استناد به کتب مرجع و معتبر در باب روانشناسی این مساله را به زیبایی و دقت به تصویر کشیده.
متن تلخیصی از این کتاب بدین شرح است...
مراتب گریه
گریه دارای یک ظاهر است و یک باطن. ظاهر آن یک امر فیزیولوژیک است؛ یعنی باید تأثیرات روانی از طریق محرّکهای بیرونی یا درونی مثل تفکّر شکل گیرد، سپس این تأثرات وارد چرخه فیزیولوژی مغز و اعصاب شود. در این هنگام بخش خاصی از مغز فعّال شده و غدد اشکی چشم را فرمان فعالیت میدهد، و در نهایت قطرات اشک جریان پیدا میکند که ما آن را گریه مینامیم. باطن گریه همان تأثّرات درونی است. نگاه روانشناختی و داوری ما در باب پیامدهای گریه نیز دایرمدار تأثرات عاطفی است. اگر در روایات آمده است که گریه کردن و گریاندن و حالت گریه به خود گرفتن در مراسم عزای حسینی منشأ اثر دنیوی و اخروی است، به تأثرات درونی نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعی و یا با مواد شیمیایی هم میتوان، چشمانی گریان داشت. باطن گریه بر چهار نوع تقسیم میشود که یک نوع آن معطوف به خود و نیازهای سرکوب شده خود است و میتواند با افسردگی همبستگی مثبت داشته باشد و کنش ورا اجتماعی فرد را مختل سازد، امّا سه نوع دیگر، امیدبخش است و حرکت آفرین و رابطه معکوس با افسردگی دارد؛ نوع اوّل ناشی از مرگ واقعی است، امّا سه نوع دیگر سوگ واقعی نیستند اگر چه در مراسم سوگواری انجام میپذیرد. این چهار نوع عبارتند از:
گریه ناشی از ارتباط و علاقه
این گریه به هنگام غم و مصیبت و داغ دیدگی حاصل میشود و اختیاری نیست، و معمولاً بی اراده جاری میگردد. این گریه به اصطلاح روانشناسان و روان درمانگران، تخلیه روانی - هیجانی است و به خود فرد و نیازهای سرکوفته شده او بازمیگردد.
گریه ناشی از عقیده
این نوع گریه مثل اشکی است که هنگام مناجات از انسان جاری میشود. که ناظر به حال و آینده است. این نوع گریه ریشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترسهای دنیوی و زندگی روزمرّه نیست.
گریه ناشی از کمال خواهی
برخی از گریهها ناشی از فضیلت طلبی و کمال خواهی است، مثل گریه ای که در فقدان معلّم و مربّی اخلاق و پیامبر و امام و... رخ میدهد. این نوع از آن جهت است که ما در عمق وجودمان کمال و رشد را تحسین میکنیم و از بودن آن کمالات، ذوق زده میشویم و از فقدان آنها ناراحت میگردیم. گاهی در مراسم عزاداری گریه هایی از این نوع وجود دارد.
گریه بر مظلوم
مثل اینکه بر رسول خداصلی الله علیه وآله و امامان مخصوصاً سالار شهیدان و مصایبی که بر آنان وارد شده میگرییم.