دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تابلوی آزادی

باز در خاطره‌ها یاد تو، ای رهروِ عشق  شعلۀ سرکش آزادگی افروخته است 

یک جهان بر تو و بر همت و مردانگی‌ات  از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است   

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ حضرت قاسم (ع)

چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد

همه گفت از ره تحسین: عجب وجه حسن دارد!

 

رُخش چون پرتوافکن شد در آن وادی، فلک گفتا:

خوشا حال زمین را، کو مَهی در پیرهن دارد

 

لبش پژمرده، همچون گل ز سوز تشنگی، امّا:

تو گویی چشمۀ کوثر دراین شیرین دهن دارد

زینب نمرده، پرچم تو خم نمی‌شود

گرچه درخت سرو منعّم نمی‌شود

زین پس کسی شبیه حسین خم نمی‌شود

 

غارت‌زده منم که ترا می‌دهم ز دست

دیگر چنین بساط، فراهم نمی‌شود

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

کوتاه سروده
کاش آسمان نشکافد

انگار تمام رعدها می‌غرّند

انگار تمام نخل‌ها مُضطرّند

 

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می‌بُرّند...

منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا!

بخواب بر سرِ زانوی خسته‌ام، سرِ بابا!  منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا! دلم گرفت ازین کوچه‌های سرد غریبه  چه دیر آمدی ای سر؟! کجاست پیکر بابا؟!  

پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟

آن گونه را به خاک منه معجرم که هست

حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست

 

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر

تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

کوتاه سروده
خورشید تویی

بر نیزه سر برادرت می‌گردد

       تا کوچه به کوچه خواهرت می‌گردد

 

خورشید تویی، ستاره‌ها می‌گویند

   هر روز زمین دور سرت می‌گردد

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

کوتاه سروده
مانده فقط...

ظهر است و امام شهدا مانده فقط

همراهش گویی که خدا مانده فقط

 

شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین

سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×