دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پیش او شکوه می‌کند زینب

بعد یک اربعین رسید از راه   غم به قلبی  صبور می‌آید 

قتلگه را دوباره می‌بیند  آنکه از راه دور می‌آید 

کوتاه سروده
آیینۀ غیرت علی

آن روح زلال و صیقلی زینب بود

آیینۀ غیرت علی زینب بود

 

هر چند امام و مقتدا بود حسین

پیغمبر کربلا ولی زینب بود

چه زخم‌ها که نزد خطبه‌ات به خفاشان!

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی

حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس،

به جای خواهری آنجا، برادری کردی

زینب آمد کنار شش گوشه

 شب جمعه کنار شش گوشه

دل من حالت عجیبی داشت

 

می‌شنیدم صدای قلبم را

چشم من حس بی شکیبی داشت

 

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

آه، یاران روزگارم شام شد

نوبت شرح ورود شام شد

 

شام شهر محنت و رنج و بلا

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

تو پرچم افراشتۀ توحیدی

نام تو قلم روی اساطیر کشید ایمان تو مرگ را به زنجیر کشید

قرآن مجسمی که آیاتت را در کرب و بلا خدا به تصویر کشید

خودش را در کنار مادرش حس کرد، تسکین شد

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

حدود ساعت سه

دقیقه‌های پر از التهاب دفتر بود قلم میان دواتی ز خون شناور بود

 

به روی خاک، گلی بود از عطش سیراب که هرم گرم نفس‌هاش شعله پرور بود

 

بعید نیست شغالان به شهر پای نهند

دگر چه باغ و درختی؟ بهار اگر برود

چه بهره از دل دیوانه؟ یار اگر برود

 

حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟

به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×