دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گریه را بر قد تو می‌کنم ای یار عزیز

عاشقان جمع که باشند خدا می‌آید

جان من هیچ مگویید صدا می‌آید

 

ما که از خویش برفتیم ز بس مست شدیم

یار را زود بگویید کجا می‌آید

حلقه‏‌ها نقش عقیق یمنش را بردند

بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند زخم‌ها لالۀ باغ بدنش را بردند

نیزه‏‌ها بر عطشش قهقهه سر مى‏‌دادند خنده‏‌ها خطبۀ گرم دهنش را بردند

 

شعری از کتاب رقعه، سرودۀ حمیدرضا برقعی
اتمام حجت

ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟

باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند

 

ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟

در فراوانی این فصل تو را کم داریم

 

ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟

نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله

انگار حیدری تو، انگار زینب است او

برنیزه تکیه داده تنهاتر از همیشه

با چهرۀ خماری زیباتر از همیشه

 

بذر ترانه بارید از ابر خطبه‌هایش

اما زمین دل‌ها صحراتر از همیشه

 

زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی
در اتوبوس کاروان

رسیده‌ام به تو اما گریستم تا تو تمام فاصله را جاده را اتوبان را نگاه من همۀ راه تا به تو برسد کشانده است به دنبال خویش باران را  

گفتگوی حضرت زینب (س) و امام حسین (ع)
دلی دوتا و قد و قامتی دوتا تر از آن

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!

برو حسین که دست خدا به همراهت

 

دعای حرز لبم را به گردنت بستم

برو حسین که این بوسه‌ها به همراهت

آزاده باش، باری اگر دین نداشتی

ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!

وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!

 

ای از ازل نوشتِ سواد سرشت خویش

با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین

کوتاه سروده
سنگ قبر

 

نامه‌ها را

فراموش کن

مظلوم حسین

که سنگ‌قبرش را هم

به خط کوفی نوشتند ...

شعر ورود به کوفه
تو عین آسمانی و این شهر عین خاک

این پشت بام‌ها که تو را سنگ می‌زنند دارند روی وجه خدا سنگ می‌زنند

با قصد خرد کردن عکس صفات حق سوی تمام آیینه‌ها سنگ می‌زنند  

غزل عاشورایی سعید بیابانکی
تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×