دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
احیاگر هزار مسیحا لب من است

اکنون که بر دهان تو بابا لب من است

اوج دعای امشب تو تا لب من است

 

با چوب بدحضور یزید لعین بگو

تولیت حریم لبت با لب من است

قیامت‌ها به پا کردی

از آن روزی که زلفت را به روی نی رها کردی

میان جان مشتاقان، قیامت ها به‌پا کردی

 

نمی‌دانم چه رازی بود بر لب‌های خونین‌ات؟

که نی‌های جهان را در هوایش نی‌نوا کردی

قدیمی‌ترین مرثیۀ اباعبدالله (ع)
مقتل کنم تقاضا

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

 

آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل

آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا

 

کهسار چون زمرّد نقطه زده ز بُسَّد

کز نعت او مُشَعبد حیران شده ست و شیدا

این نیزه‌ها دهان ترا بوسه می‌زنند

آمد خیر حسین ز پا اوفتاده است

این حرف از دهان صبا اوفتاده است

 

بویت چه خوب می‌رسد از دور، گوییا

پیراهنت به دست صبا اوفتاده است

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

دیگر افتاده ز پا  فاطمۀ لشکر تو

 رو به قبله شده از دوری تو دختر تو

 

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

 تا شبی جانبِ ویرانه بیاید سر تو

 

 

بند نخست
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

از موج فتنه چشم جهان غیرت یم است وز تندباد حادثه پشت فلک خم است‏ صبح امید چون شب تاریک مظلم است

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»

«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» 

کوتاه سروده
خط کوفی

بنویس لب پُر تَرَک و دیدۀ خیس

بنویس: فرات ِ لعنتی؛ رودِ خسیس

 

بنویس که این قبر حسین بن علی ست

بنویس، ولی به " خط کوفی " ننویس ...

تشنگی می‌کندت مست، خدا می‌داند

به خدا خواست خدا کشته ببیند ما را گل سرخیم و دلش خواست بچیند ما را

آنچه دیدیم همه نور جمال ازلی است کربلا عاشق دیدار حسین بن علی است

کوتاه سروده
برای بچه‌ها

هر چند که در راه خدا می‌میرد

هر یار به علتی جدا می‌میرد

 

یک عده برای دین و یک عده حسین

عباس برای بچه‌ها می‌میرد

مگر محشر آمده؟

 

باز این چه شورش است؟ مگر محشر آمده

خورشید سر برهنه به صحرا در آمده

 

 آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی

این آفتاب از افقی دیگر آمده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×