دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاه روشن

 

خورشید را به سجده می‌اندازد، برق نگاه روشن دیدارت

دریا به خواب رفته و می‌بیند، چشمان پرستارۀ بیدارت

 

امشب چراغ‌ها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن

باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت

کوتاه سروده
لب‌های کویر

حق دارد اگر ز خلق دامن چیده است

                از داغ عزیزی ست اگر خشکیده است                 

                 بیهوده ترک نخورده لب‌های کویر             

                 لب‌های حسین بن علی را دیده است              

ترانۀ پاک اذان

 

اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت

بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت

 

همین که ظهر شود، گوش‌ها به‌ سوی لبی

به‌جز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت

زبان حال حضرت زینب (س)
داغ عطش

بانگ ترتیلی که روی نیزه‌ها پیچیده است بند بند مصحفی در بوریا پیچیده است از حرم داغ عطش چون خیمۀ ابری کبود دود آه تشنگان را تا کجا پیچیده است؟  

زبان حال امام حسین (ع) در زمان رزم حضرت علی اکبر (ع)
گرگ‌ها دور و بر یوسف من ریخته‌اند

باز دلشوره‌ای افتاده به جانم، چه کنم
 تندترمی‌زند آخرضربانم، چه کنم


پسرم رفته و چندی است از او بی خبرم باز هم بی خبری برده امانم، چه کنم


حسین فاطمه، تو چیز دیگری

پای قلم دوباره رسیده سر قرار

ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار

 

تندیس دلربایی و ای منتهای عشق

لطفی کن و به خانۀ چشمم قدم گذار

کوتاه سروده
هر تیر، گلی در بدنت کاشته است

اعضای تنت یکی یکی کاسته شد

از عرش صدای ناله برخاسته شد

 

هر تیر، گلی در بدنت کاشته است

گل بود به نیزه نیز آراسته شد!

بابا ببین شبیه زنی سالخورده‌ام

بابا نگاه پر شررم درد می‌کند

قلب حزین و شعله‌ورم درد می‌کند

 

از بس برای دیدن تو گریه کرده‌ام

چشمان خیس و پلک ترم درد می‌کند

بغض انارینه

آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت

باران غزل‌های خدا دور و برت ریخت

 

قرآنی و «والشّمس» نگاه تو غم‌آلود

بر خاک چه شد واژه به واژه «قمر»ت ریخت

کوتاه سروده
غربت

مشغولِ پرستاریِ باباست هنوز

یا اینکه نگاهِ او به سرهاست هنوز

 

ذی‌الحجه، مزارِ بی کَسَش می‌گوید:

یک جای جهان حسین تنهاست هنوز

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×