دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد

مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد

وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید

 

مــردم کتـیبه‌هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟

«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید

پس انداز گریه

در عشق اقتدا به اویس قرن کنیم

این دیده را ز اشک، عقیق یمن کنیم

 

امسال هم تمام پس‌ انداز گریه را

قسمت شده که خرج سیاهی زدن کنیم

 

غدیر صحنۀ اوج ولایت است

چو شهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود

 

غدیر صحنۀ اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

قافله‌ای از غدیر راهرو کربلاست

بار سفر گو ببند هر که به ره آشناست

قافله‌ای از غدیر راهرو کربلاست

 

قافله‌ای سربلند بار سفر بسته‌اند

مبدا اینان غدیر مقصدشان نینواست

با روضۀ حسین نفس تازه می‌کنم

این چشم‌ها برای که تبخیر می‌شود؟  این حلقه‌ها برای چه زنجیر می‌شود؟

 

پیراهن محرم من را بیاورید  دارد زمان هیأت من دیر می‌شود

 

ایستگاه محرم

رنگ از رخ سپید ورق هم پریده است

شعرم به ایستگاه محرم رسیده است

 

ترسیده‌ام که لب به سخن وا نمی‌کنم

تیغ سکوت و غم نفسم را بریده است

به مناسبت روز عرفه
یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه است

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

 

موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشۀ چشم تو ابری است پر از آب حیات

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی

قربان چشم یار که مانده به راه من

از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

 

من از قرارگاه شب قدر آمدم

یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من

 

بیچاره می‌شوم اگر از تو جدا شوم

دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

قرآن ناطق

قرآن ناطقی

بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله 

جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه

رهایش نکردی...

دلم بد شد اما رهایش نکردی

تو از بین خوبان جدایش نکردی

 

مُحرّم رسید و غلام تو برگشت

نظر بر دل بی­‌وفایش نکردی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×