دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سیلی خور امواج کرده ساحلش را

جا می‌گذارد پیش ماهی‌ها دلش را

طوفان می‌­آشوبد تمام حاصلش را

 

یک جرعه آب از حجم دریا کم نمی‌کرد

با تیر حل کردند امّا مشکلش را

دست

افتاده بود در تب کشف و شهود دست وقتی که برد در نفس گرم رود دست با دست پر اگرچه به ساحل رسید رود دریا کشید از عطش سرخ رود دست

ماه هم پیش‌تان کم آورده

ای درود خدا به ساحت‌تان به قد و قامت قیامت‌تان ماه هم پیش تان کم آورده کوه می‌لرزد از صلابت‌تان

دریا چشم در راه است مشکت را

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف‌ها را

پر از درّ وجودت کن دل سرد صدف‌ها را

 

برو ای مرد، دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه­‌های بی‌رمق، شور و شعف‌ها را

 

معنی سیراب، عذاب الیم

بی لب تو آب، سراب عظیم

معنی سیراب، عذاب الیم

 

آمده نفرین کند این خاک را

با کمر خم‌شده آب رحیم

از زبان حضرت ابوالفضل (ع) خطاب به حضرت زهرا (س)
قلم به دست گرفتم...

قلم به دست گرفتم که از تو دم بزنم

قلم به دست گرفتم تو را قلم بزنم

 

قلم به دست گرفتم، دو دست من قلم است

قلم به دست گرفتم، قلم همین علم است

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

نگاه زخمی

آب را آزاد کن از پنجۀ زنجیرها

از نگاه زخمی و آشفتۀ شمشیرها

 

از کنار بهت قرآن­‌های روی نیزه و ...

از لب صفینیان و حیرتِ تکبیرها

 

مرهمی بگذار روی زخمِ باز آسمان

دستمالی خیس، بر پیشانیِ تقدیرها

کهکشانی از زخم

باران و زخم و خنجر، یعنی برادر من

عباس! دست‌هایت گل‌های پرپر من

 

می‌بویمت برادر، بوی بهشت دارند

این زخم‌ها که هستند باغ معطر من

سبز اما سرخ

 

تشنه‌لب آمدم به‌سوی غمت

تا کمی حس کنم جهانت را

حس کنم می‌روی که برداری

بیرق سرخ باغبانت را

به سقای کربلا
کنار علقمه

دستی که طرح چشم تو را مست می‌کشید صد آسمان ستاره از این دست می‌کشید

برد بلند شرقی پیشانی‌ات به روز خورشید را به کوچۀ بن بست می‌کشید

اعجاز

 

که گفته است معجزه

تنها کارِ پیامبران است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×