دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پوشیده‌ام لباس فخر و عزت

من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم

 

دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم

مشک خالی و دو دست و پرچمی‌ بشکسته

راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود داغ‌ها پی در پی و غم‌ها به هم پیوسته بود

 

بس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود

در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم هنوز از تو و از هدیه کمم خجل استم

 

چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا که مشتبه شده بر خلق من حسین پرستم

 

عرش می‌پیچد به خود از آه و سوز کاروان

مطلع الفجر است یا تابیده قرآن روی نی کاین چنین افتاده آتش در نیستان روی نی؟

 

عرش می‌پیچد به خود از آه و سوز کاروان باد می‌پیچد به موهای پریشان روی نی

فدای اصغر

سفیر مملکت دلبرم، مرا بکشید

به جای دلبر مه پیکرم، مرا بکشید

 

به جرم غیرت اگر قطعه قطعه‌ام بکنید

به جان بلای جهان می‌خرم، مرا بکشید

جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر

گر چه من خود نسب از حضرت مولا دارم

به خدا عشق به ذرّیۀ زهرا دارم

 

من غلام حسنم، خادم دربار حسین

آبرویی اگرم هست، از آنجا دارم

کبریت احمر

در محرم هر که صاحب منبر است

در قیامت عرش را تاج سر است

 

غافل از کبریت احمر گر شود

شعلۀ سر دونهال بی بر است

صدای پای محرم

دوباره می‌رسد از ره، صدای پای محرم

سلام ماه حسین جان و گریه‌های محرم

 

چه نفس‌های شریفی که می‌شوند در این ماه

شبیه کعبه سیه پوش ماجرای محرم

شیرازۀ خون

عاشق غمزده را یاد تو جانان کافیست

سینۀ سوخته را نالۀ سوزان کافیست

 

بهر راضى شدن مادر زارت زهرا

لحظه‌اى زمزمۀ ذکر حسین جان کافیست

پائیز این جهان به همان لحظه دیده شد

آندم که غصه‌های اسیری شروع شد

بهر جوان قافله پیری شروع شد

 

من یادگار نحن الاسرای نهضتم

من وارث مقطع الاعضای نهضتم

 

شام عزا

بر خاک کربلاست اگر پیکر حسین

امشب رسیده است به کوفه سرحسین

 

ای آسمان بنال که از ظلم کوفیان

خاکستر تنور شده بستر حسین

 

خادم الحسین

داده خدا مقام مرا خادم الحسین

ارباب خوانده نام مرا خادم الحسین

 

من بی حسین گمشده‌ای بی نشانه‌ام

بنویس پس تمام مرا خادم الحسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×