دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روضه‌ای خواند غمش باز مداوا گردد

کاش می‌شد بگذارند مهیا گردد

شب او صبح به محراب مصلا گردد

 

شب او صبح نشد، نیمه شب او را بردند

تا که با زخم زبان آن شبش احیا گردد

 

شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود

در این خانه به یک ضربۀ پا وا گردد

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
اشکش برای عمّه‌های مضطرش بود

مردی که جبریل امین در محضرش بود

دریای علمش هدیۀ پیغمبرش بود

 

نام شریفش اسم نهری در بهشت است

خلد برین هم جلوه‌ای از مظهرش بود

 

فقه و کلام و منطق و عرفان و حکمت

این چشمه‌ها جاری ز چشم کوثرش بود

عاشورایی

... و آسمان کبود بود.

ستاره‌ها به رقص خون درآمدند.

کسی نگفت: عاشقان مرگ! صبحتان به خیر!

شعله‌ور در خون

جنون گل می‌نماید تا بمانی شعله‌ور در خون

گلستانی بگردی در جهانی شعله‌ور در خون

 

زمین و آسمان تا حال می‌لرزند از آن روز

که بر پا کرده‌ای آتشفشانی شعله‌ور در خون

به جناب حبیب بن مظاهر، شهید عاشورا
نشان دوستی

قد برافرازید! یک میدان شجاعت پیش روست

پرده بردارید، صد آیینه حیرت پیش روست

 

ای حسینی مشربان! در معبدِ آزادگی

تا نماز آرید، محرابِ عبادت پیش روست

کوتاه سروده
از روی نیزه

نگاه دشت خیره سوی نیزه

چه غوغایی شده پهلوی نیزه

 

فدای چشم‌های بیقرارت

نگاهی کن به من از روی نیزه

 

امتحان

یک کودک شش ماهه در آن روز، بر روی دست عرش جان می‌داد

با اهرم فوارۀ خونش، ارکان هستی را تکان می‌داد

 

خاموشی‌اش پر بود از فریاد، با یک پیام آتشین بر لب

وقتی که در گلدستۀ غیرت، خون گلوی او اذان می‌داد

با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا

قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران عطش، آویخته از ابر شناور در کوه در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران

فصل سپیده

چشمی گشودیم و دیدیم، خورشیدمان سربریده است

بی رحم دستی از این باغ، یک دامن آلاله چیده است

 

شیون کن ای دل! دل من! وقتی در این خاک تشنه

این سو سپیدار زخمی، آن سو صنوبر خمیده است

کوتاه سروده
حسرت

ز شرم روی ماهش آب شد آب

ز شوق دیدنش بی تاب شد آب

 

نه بر لب‌های خود آبی رسانید

نه از لب‌های او سیراب شد آب

کوتاه سروده
لا یوم کیومک

از سیلی شب سیاه شد صورت ماه

شاه دو جهان، هم نفسش شد دل چاه

 

آن طشت پر از خونِ جگر گشت ولی

لا یوم کیومک اباعبدالله

فتوا نمی‌دهید؟

این را نسیم گفت، شامی که می‌وزید

طوفان شکست خورد، ای شاخه‌های بید!

 

پیچید در غبار، آورد بی سوار

پیغام خویش را، اسبی که می‌وزید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×