دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دنیا کویری می‌شود، اما نمی‌میرد

 

باران نمی‌بارد چرا صحرا نمی‌میرد؟

دنیا کویری می‌شود اما نمی‌میرد

 

دیری است با اندوه می‌پرسم سؤالی را

از دیدن لب‌های تو دریا نمی‌میرد؟

زخم

دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم

گوشه‌ای درته گودال، لب حنجر زخم

 

آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و، سرتاسر زخم

دار عشق

 ما عمر خویش وقف خرابات کرده‌ایم

 از لطف باده کسب کمالات کرده‌ایم

 

 با میگسارها همه شب تا دم سحر

 با خالق یگانه مناجات کرده‌ایم

کوتاه سروده
انگشتری

او فاتحِ بدر و رایت خیبری است

خوب و بدِ خلق را خودش مشتری است

 

بردار! که در رکوع یا در گودال

تنها صلۀ تو کوفه، انگشتری است

نگاه روشن

 

خورشید را به سجده می‌اندازد، برق نگاه روشن دیدارت

دریا به خواب رفته و می‌بیند، چشمان پرستارۀ بیدارت

 

امشب چراغ‌ها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن

باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت

کوتاه سروده
لب‌های کویر

حق دارد اگر ز خلق دامن چیده است

                از داغ عزیزی ست اگر خشکیده است                 

                 بیهوده ترک نخورده لب‌های کویر             

                 لب‌های حسین بن علی را دیده است              

ترانۀ پاک اذان

 

اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت

بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت

 

همین که ظهر شود، گوش‌ها به‌ سوی لبی

به‌جز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت

زبان حال حضرت زینب (س)
داغ عطش

بانگ ترتیلی که روی نیزه‌ها پیچیده است بند بند مصحفی در بوریا پیچیده است از حرم داغ عطش چون خیمۀ ابری کبود دود آه تشنگان را تا کجا پیچیده است؟  

کوتاه سروده
خطبۀ عاشورا

از کامِ خودت فشانده‌ای دریا را

بی دستی و تشنه‌کامی سقا را

 

تو شاهدِ ماجرای غربت هستی

این بار بخوان خطبۀ عاشورا را 

از زبان حضرت ابوالفضل (ع) خطاب به حضرت زهرا (س)
قلم به دست گرفتم...

قلم به دست گرفتم که از تو دم بزنم

قلم به دست گرفتم تو را قلم بزنم

 

قلم به دست گرفتم، دو دست من قلم است

قلم به دست گرفتم، قلم همین علم است

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

ربـاب! با گـل نـشکــفـتـه‌ات وداعی کن

برای ماندن تو آسمان چه طوفانی است

و ابر از غم خشکی چقدر بارانی است

 

تـرک تـرک لـب تـو آب را طـلـب می‌کرد

و پاسخش همه تدبیرهای شیطانی است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×