دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نجابت موزون

زنی نشسته به قتل برادرش به تماشا

ز خیمه‌گاه کبودش به برزخی ز تمنا

 

زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است

زنی به جذبۀ حیدر، زنی به جلوۀ زهرا

خورشیدهای توأمان

 تمام چشم­‌های تشنه حس کردند باران را

شبی که غنچه­‌ها دیدند بیداد زمستان را

 

من از اشک ترنج وُ تیغ­‌های سرخ می­‌ترسم

چه دستی کرد پرپر، حُسن یوسف­‌های گلدان را

مرثیۀ آب

از خواهش لب‌های او بی تاب شد آب

از شرم آن چشمان آبی، آب شد آب

 

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند

لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

تقدیم به حضرت عباس (ع)
نماز عشق

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است

جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است

 

گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش

پر ز خوناب بود، چشم من از آب تهی است

کوتاه سروده
پیغمبر عشق

حلولی تازه در گِل شد دوباره

برای سجده قابل شد دوباره

 

به روی نیزه بر پیغمبر عشق

و جبرائیل نازل شد دوباره

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

کوتاه سروده
امان

امان از ماجرای پیکری که...

امان از سرگذشت حنجری که ...

 

امان ای دل، امان ای دل، امان ای ...

امان از قصۀ انگشتری که ...

 

به محضر حضرت عباس (ع)
داغ شقایق

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

ذوالجناح

خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح

یک قطره آفتاب به روی تنت نشست بوی خدا ز یال تو  برخاست ذوالجناح

آتش گرفته

خدایا پیکرم آتش گرفته

دل غم پرورم آتش گرفته

 

 شهادت نامه را با خون نوشتم

 ولیکن دفترم آتش گرفته

 

وداع

نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم زینب و روز وداع تو؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من 

کوتاه سروده
دست عباس (ع)

تمام کودکانش خسته بودند

و روی خاک‌ها بنشسته بودند

 

چه خالی بود جای دست عباس

سرش را روی نیزه بسته بودند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×