دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دیدار غروب

بر سر سینه‌ی غمبار غروبش می‌رفت

تا گودی گلزار غروبش می‌رفت

 

هر بار به دیدار طلوع آمده بود

این بار به دیدار غروبش می‌رفت

یک علقمه اشک

لبریز از آه و اشک و غم چشمانش

بی‌تاب‌تر از اهل حرم چشمانش

 

یک علقمه اشک، کربلا را می‌برد

می‌خورد اگر فقط به هم چشمانش

شب چهلّم

دوباره آمده‌ای امّا، چقدر خسته و تنهایی

دوباره نوحه بخوان، زینب‌! دوباره با همه گویایی

 

صدای غم‌زده‌ات، بانو! به گوش دشت که می‌پیچد

ز خیمه‌های حرم انگار، شنیده می‌شود آوایی

 

بانگ جرس

کسی نبوده که بار مصیبتی نکشیده

گلی نرُسته که داغ دلی ز خار ندیده

 

چه عیش بوده که آخر، قرین نگشته به ماتم؟

چه رنگ بوده که از چهره، عاقبت نپریده؟

مهمان و میزبان

مهمان رسیده، ای تن بی‌سر! برای تو

زینب ز شام آمده تا کربلای تو

 

یک میزبان و این همه مهمان به نیم شب

دشوار نیست، گر چه پذیرش برای تو

 

 

خطبه‌خوان ‌عشق

 

ای فروغت، چلچراغ محفلم، یک اربعین!

دولت وصل تو را من مایلم، یک اربعین

 

ای گل صد برگ زهرا! از شقایق‌ها بپرس

داغ هجرانت چه کرده با دلم، یک اربعین

گل‌گون بدن

 

زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟

بی‌گل‌عذار خود، به چه رو در چمن روم؟

 

بی‌شمع روی او که از او روشن است، دل

در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم

سوزن مژگان

 

دارم هوس که با تو دمی گفت‌وگو کنم

تا سرگذشتِ خود، همه را مو‌به‌مو کنم

 

نگْذاشتند تا که کنم دفن، پیکرت

وز آب دیده، جسم تو را شست‌و‌شو کنم

 

کوی دلبر

 

آمد هوای کرببلا باز بر سرم

ای کاروان! گذر کن از آن‌ کوی دلبرم

 

زینب ز شام آمد و بر نینوا رسید

گفتا که ای عزیز‌تر از جان! برادرم!

نبود گمان

 

بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!

شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم

 

بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد

وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم

هر دم ‌شهید

 

ای کربلا! ای کعبه‌ی عشق و امیدم!

بعد از جدایی‌ها به دیدارت رسیدم

 

ای کربلا! آغوش بگْشا، زینب آمد

من زینبم کز رنج دوری‌ها خمیدم

سفیر شام

اگر چه در سفر شام، رنج و صدْمه کشیدم

هزار شکر! شها! ماندم و مزار تو دیدم

 

چگونه شرح دهم؟ نازنین برادر زینب!

تو خود گواه منی کاندر این سفر چه کشیدم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×