دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست

پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان پیچید در تمام وجودم صدایتان

یک کوه غصّه روی دلم می‌نشست تا  آغاز شد دوباره غم نینوایتان

زمین از عطر گلدانم بهاری می‌شود روزی

رصد کن رد پایم را پس از این در بیابان‌ها سرم را روی دست باد بر دوش نیستان‌ها

رصد کن آسمان پیکرم را با هزار اختر میان ریگ‌های داغ، در آغوش میدان‌ها  

بر خنده نشد باز لبی، گاهِ محرم

ای بر لب تو  زمزمۀ ماه محرّم

بنهاده سر از شوق به درگاه  محرّم

 

از حنجر گلگون شهیدان خدایی است

پیغام تو را: گم نکنی راه محـرّم

 

من کربلا ندیده به کس جان نمی‌دهم

آیینه را فراق تو دیوار می‌کند قلب مرا مرور زمان تار می‌کند

مشق حسین کرده‌ام و باز می‌کنم

تکلیف را معلّم تکرار می‌کند

 

 

 

هر "یاحسین"، زخم جدیدی است کهنه کار

 

عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید

بار گرانِ در به درم را بیاورید

 

اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید

ای قوم روضه خوان، جگرم را بیاورید

 

ای دل چه دیده‌ای به فراخوان لحظه‌ها

اشکی نشست بر سر دامان لحظه‌ها

آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظه‌ها

 

می‌سوخت آن خیام به غم ماندۀ زمین

در های های دیدۀ ویران لحظه‌ها

 

آمده‌ام چون‌که خودت خواستی

از نظرت کرب و بلایی شدم؟

زمزمه کردم سحری با خودم

 

«ای حرمت قبلۀ حاجات ما»

می‌شنوی ذکر مناجات ما‌؟

 

ردّ عبور خون، صراط مستقیم است

آمد دوباره لحظه‌هایِ بی قراری عطرِ محرم در جهان گردیده جاری

در خون شکوفا گشته گل‌های بهاری شد رنگ و روی آسمان چون گُل، اناری

 

منبری از نیزه دیدم، سر به فریادم رسید

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید

 

طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید

 

صله‌ها داده‌ام از اشک به دربان حسین

دلبر آن است که خون ریزد و تاوان ندهد یا اگر هم بدهد خون عزیزان ندهد

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی بکش امروز که جز تیغ تو فرمان ندهد  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×