دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مطلع فجر خدا سورۀ مریم داری

یک جهان روضه و یک ماه محرم داری

آه، آقای غریبم چقدر غم داری 

 

تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه‌ات

باز هم روضۀ ناخوانده به عالم داری 

از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم

چون بار عشق را به سر شانه می‌بریم

 

ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد

اما به لطف روضۀ ارباب بهتریم

 

خلقت، صدف است و گهر راز حسین است

با قلب بشر مونس و دمساز حسین است

در خلوت دل، محرم و هم راز حسین است

 

زهرا و علی، هر دو چو دریای گوهر بار

خلقت، صدف است و گهر راز حسین است

تا زنده‌ام حسینی‌ام و کربلایی‌ام

از آسمان هفتم اگر سر برآورم 

اعلام می‌کنم که فقط خاک این درم

 

مِهر تو بود شیرۀ جان در وجود من

از لحظه‌ای که شیر به من داد مادرم

نی، نینوا، لیلا، جنون ، نون و القلم، ما یسطرون

السابقون السابقون، صحرا، عطش، دریای خون

نی، نینوا، لیلا، جنون ، نون و القلم، ما یسطرون

 

شمشیر در شمشیر شد، دستان حق زنجیر شد

طفل سه ساله پیر شد، آمنت ربّی فاسمعون

عمری گریستم، که موظف به گریه‌ام

هر جا که می‌روم ز غمت دیده پر نم است

هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است

 

یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس

دنیای بی حسین، برایم جهنم است

اربعینی دیگر

با زخم دل و زخم جبینی دیگر

با ناله و آه آتشینی دیگر

از ماتم خواهر تو باید جان داد

از راه رسیده اربعینی دیگر

چهل شط خون سرگردان

چهل طلوع... چهل صبح زرد بی‌خورشید زمین! به دور مدارت نگرد بی‌خورشید

چهل غروب، چهل شطّ خون سرگردان که از مدار زمین گشته طرد بی‌خورشید

حجاب عصمت تصویر خویشم

قضای خویشم و تقدیر خویشم شراب چشمۀ اکسیر خویشم

 

چو «کاف» و «ها» و «یا» و «عین» و «صاد»م که هر لحظه پی تفسیر خویشم

هرگز ندیده‌اند به عالم زن این‌چنین

هرگز ندیده‌اند به عالم زن این‌چنین  خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

 

در قصر ظالمان به تظلّم که دیده است شیرآفرین زنی که کند شیون این‌چنین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×