دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خطبۀ نور

 

هر طرف غوغای بزم شامیان

خیل خاموش غریبان در میان

 

آمده رأس حسین از کربلا

آفتاب افتاده در تشت طلا

همدم درد

            

هیچ کس در شام با دردانه‌ات همدم نشد

هیچ کس جز عمه زینب همدم دردم نشد

 

حرف‌های عمه مرهم بود بر زخمم، ولی

هیچ کس بر زخم‌های عمه‌ام مرهم نشد

صبر جمیل

کاروان در شام آمد، شب رسید

                        نوبتِ ذکرِ غمِ زینب رسید

 

السّلام! ای آیۀ صبر جمیل!

                        السّلام! ای گوهر پاک و اصیل!

 

کربلا تا کوچه

تنهاترین سردار! دیگر لشکرت نیست

تکیه بده بر نیزه‌ات پیغمبرت نیست

 

یک گله گرگ تشنه آماده است اما

دیگر ابالفضلت، علی‌اکبرت نیست

آیا تویی عزیز پیمبر؟

ای پیکر برهنۀ بی سر حسین من آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟

 

پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من

شیرازۀ صبر

در غربت شام و کوفه، نام‌آور عشق

همزاد بلا، مادر غم، خواهر عشق

 

با موی پریشان شده، شیرازۀ صبر

با قدّ خمیده، سایه‌ای بر سر عشق

 

تشنگی دریا

جغرافیای درد پر از انتقام شد

دنیا که سال شصت‌ویک قتل عام شد

 

تا سی هزار کوفۀ عریان، میان ظهر

منت‌پذیر سفرۀ رنگین شام شد

بی‌چاره می‌کنم همۀ شهر شام را

آیینه‌دار قافلۀ بی‌قراری‌ام آیینه‌ام شکسته و گرد و غباری‌ام

 

بی‌چاره می‌کنم همۀ شهر شام را از ناله‌ها و گریۀ شب‌زنده‌داری‌ام

هرگز ندیده‌اند به عالم زن این‌چنین

هرگز ندیده‌اند به عالم زن این‌چنین  خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

 

در قصر ظالمان به تظلّم که دیده است شیرآفرین زنی که کند شیون این‌چنین

روضۀ عصر دهم در نظرش معلوم است

 

آسمان است و خسوف قمرش معلوم است

غربت بی حد او از سفرش معلوم است

 

کوله بار سفر آخرتش را بسته

از مناجات و نماز سحرش معلوم است

 

موی آشفته و اوضاع به هم ریخته‌اش

با عبایی که کشیده به سرش معلوم است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×