دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جا مانده

دردهایم اکثرش روزی به درمان می‌رسد

یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می‌رسد

 

اربعین که بسته شد راه حرم بر روی من

ای خدا پس کی قرار زیر ایوان می‌رسد؟

 

نشناختم تو را

من را همیشه خواندی و نشناختم تو را

از غصه‌ها رهاندی و نشناختم تو را

 

این بندۀ اسیر معاصی و نفس را

از درگهت نراندی و نشناختم تو را

 

آب از خودش خجل است

از ازل عشق، در دلم بوده

سایۀ بر سرم، علم بوده

خانۀ اولم حرم بوده

 

ماجرای من و عشق

دوباره بغض و کمی آه، علتش این است

حرم نرفته بمیرم؟ خجالتش این است

 

«سلام می‌‌دهم از بام خانه سمت حرم

ببخش نوکرتان را، بضاعتش این است»

 

خدا کند که به ما کربلا افاضه کند

حضور دارد و ما فکر غربتش هستیم

غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم

 

سراغ از او نگرفتیم، او سراغ گرفت

گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم

 

من امشب کربلایم را گرفتم

گرفتم، از خود زهرا گرفتم

نه یک حاجت، که یک دنیا گرفتم

 

به لطف دست‌های کوچک تو

من امشب کربلایم را گرفتم

 

عشق کربلا

در سینه‌ام شرارۀ غم موج می‌زند

وقتی دلم به سمت حرم موج می‌زند

 

وقت نماز جای دعای قنوت هم

فکر حرم فقط به سرم موج می‌زند

 

یک بار دگر...

من آمده‌ام، ‌تو‌شه‌ای ‌ا‌ز ‌آ‌هم ‌د‌ه

سوز ‌نفس و اشک ‌سحرگاهم ده

 

هر چند ‌تما‌م کرده‌ای ‌نعمت را

یک بار دگر به کربلا راهم ده

 

شش گوشۀ امام شهیدانم آرزوست

جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست

جانان هر آنچه می‌‌طلبد، آنم آرزوست

 

درمان درد من نبود غیر درد دوست

دردم دوا کنید که درمانم آرزوست

 

کعبۀ دل

بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو

ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو

 

دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه

وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو

 

نقدینه‌ای که داشتم از اشک و خون دل

تقدیم کرد، دیده به گنبدنمای تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×