دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سه ساله دختر که زدن نداره

زدن نداره

 دختری که رمق به تن نداره

راه می‌رم آروم

 این پا که نای دویدن نداره

قطره قطره شمعم آب شد

 

زلف تو در باد بود و زلف من بر باد رفت هر چه زیبایی خدای تو به مویم داد رفت

 

من سند آورده‌ام از زجر‌های زجر، حیف! باد با خود برده مو‌های مرا، اسناد رفت

 

گریۀ بدون صدا

 

آهش میان هلهله‌ها ناپدید شد

از گریۀ بدون صدا نا‌امید شد

 

دیگر بلند نام تو را می‌زند صدا

او نوحه خواند و خالق طرحی جدید شد

 

روضۀ با آب وتاب

دوباره روضۀ با آب وتاب می‌گیرم

من از مراثی‌ام آخر جواب می‌گیرم

 

سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید

عزا برای تو با آفتاب می‌گیرم

گلدسته‌های نیزه

قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود

پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود

 

با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر

از هر طرف اسیر هجوم نگاه بود

 

تیر تماشا

به روى دامن من ‌امشب استراحت کن

چو من به خاک نشینى بیا و عادت کن

 

چقدر دور سر روى نیزه پر بزنم

بمان و مثل همیشه کمى محبت کن

شعلۀ عشق خانمان سوز است

زنده هستم به عشق دلداری

به ‌امید طلوع دیداری

 

گاه دنبال زندگی هستم

گاه دنبال چوبۀ داری

آسمان نیزه

رد چندین زخم بر هر زخم بود

پیکر تو زخم اندر زخم بود

 

از قفای نی نگاه انداختم

صورت ماهت سراسر زخم بود

 

در میان غصه‌ها یک روز خوش بر خود ندید

از خرابه می‌رسد آوای دختر بچه‌ای می‌کشد آخر مرا غم‌‌های دختر بچه‌ای

 

در میان غصه‌ها یک روز خوش بر خود ندید پر شد از درد و بلا دنیای دختر بچه‌ای

اسیر شبنم

دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد

 

بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×